سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه با سَبُکْ عقل دوستی کند، سَبُک عقلی خود را آشکار کرده است . [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 85 بهمن 29 , ساعت 4:29 عصر

روزه ماه رمضون قبل از افطار که دعا می کنی و بسم الله میگی بهت چی میگه؟
شاید به خودت بگی چرا من همه سال وقتی روزه نیستم و مثلا ناهارم رو می خورم بسم اللله نمیگم و دعای خیز مثل دعای افطار نمی خونم؟
نه هر دعایی ها، مثل اروپایی ها، دعای افطار. دعایی که از ائمه بهمون رسیده.


سه شنبه 85 بهمن 24 , ساعت 9:0 صبح

با کلیک راست روی آیکونی از آوت لوک تان و انتخاب گزینه ی : (در شکل ببینید)
Outlook-12-2007-minimize-to-tray
هاید ون مینیمایزد - hide when minimized in microsoft outlook 2007 - minimized to tray


شنبه 85 بهمن 14 , ساعت 10:32 عصر

مارکس در اقتصاد جوری فلسفه میگه که 100 در صد سرمایه داری رو تائید می کنه. ولی شعارش علیه سرمایه داری و به نفع کارگر هاست.

فروید در فلسفه اش آنچنان روحی است، که یک فلسفه ماوراء الطبیعی میشه. در صورتی که در انتخابش برعکس مادی است.

راسل هم اصلا شعارش انسان دوستی و اخلاق و .. که اینهمه جوون ها که دنبالش رفتند واسه همین شعار هاش دنبالش رفتند. در صورتی که در فلسفه اش به کلی ریشه اخلاق را میزند. و میگه پایه اخلاق هماهنگ کردن منافع خود با منافع دیگران است. خب. برای چی انسان باید هماهنگی بکند؟ بخاطر اینکه اگر هماهنگی نکند، منفعت خودش محفوظ نیست. خب این تا وقتی است که انسان می ترسد از منفعت خودش که اگر همزور قرار گرفت، میگه برای اینکه منفعت خودم رو تامین کنم، منافع دیگران رو رعایت کنم. اما اونجایی که یک قدرت و سرنیزه ای به دست آورد و مطمئن شد که با لگد مال کردن منافع دیگران منفعتش هیچ آسیبی نمیبیند، این اخلاق چه ضمانتی دارد؟ روی این فلسفه میشه به مدینه فاضله رسید؟ به هر حال اگر من اشتباه فهمیدم از فلسفه این ها که جزئی از فلسفه غرب هستند، بهم بگو. و کتاب در مورد فلسفه خودت ارائه بده. وگر نه که فلسفه غرب خیلی فلسفه درب داغونیه. باز فلسفه اسلام اول و آخرش خیلی معلومه و بسیار قابل انطباق با فطرت درون من و قرآن. اما باز هم اگر کم آوردم اجازه که میدی به استاد فلسفه ام مراجعه کنم. البته اگر بشه ایشون رو توی قم پیداش کرد. آخه همش سر کلاسه؟ پس اگه از اون هم کمک گرفتم با ذکر نام خودش خواهم گفت.


شنبه 85 بهمن 14 , ساعت 2:35 عصر

عاقبت دنیا پرستان و دنیا جویان مثل همون وبلاگه یه روزی با مرگ پایان پیدا می کنه و فقط تنها چیزی که می مونه پشیمونی ابدیه. که  ازش تعبیر به جهنم می کنیم. نارضایتی خدا از شکستن میثاقی که باهاش بستیم و زدیم زیرش٬ از هزار تا جهنم بدتره و دنیا پرستان این ها رو نمی فهمند.
قرآن میگه اونهایی که من رو یادشون رفت و من رو فراموش کردن٬ یه کاری می کنیم خودشون خودشون رو فراموش کنن. و دنبال چیز هایی بیفتن که وقتی از نگاه آخرتی بهشون نگاه کنی تازه میفهمی که واقعا اینها خودشون رو فراموش کردند.
میدونید که تمام اسماء اسماء الله هستش. و علم الآدم اسماء کلها ...
کسایی که با دو تا کامنت٬ زندگیشون رو میبازند٬ و می خوان همه چی رو گردن کس دیگه بندازن. و قضیه رو انقدر بزرگ جلوه بدهند که انگار چی شده ...
بابا طرف حرفی برای زدن نداشت. توی کل این چند سال فقط اراجیف بافته. نه حرفی حتی از ایئولوژی مسخرشون بوده و نه حرف درست و حسایس دیگه ای. تنها حرفی که یه کم درست بود اون هم به برکت برنامه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی بود.
من نمی دونم چرا اینجور افراد مثل بقیه دنیا پرستا٬ ایران رو ول نمب کنن و نمیرن اروپا و کاناشون تا حداقل مقدمات واسه طهور آقا فراهم بشه.
شماها انتقاداتتون هم سازنده نبوده و نیست. این انقلاب و این نظام به نوشتن شما٬ و نه به اعتبار و حضور شما ملحدین ( به گقته خودتون) هیچ نیازی نداره. ( خودتون میگید خدا رو قبول ندارید.) این حرف توی چند تا نامه و یک بار تلفنی و شنیدن حرف هاتون از قول آبجیتون موثق و قابل اعتباره.
جمهوری اسلامی هم که تا حالا کاری بهتون نداشته. کدومتون رو زندان انداخته. با کدومتون با اینکه شعار ملحد بودن سر میدید بد برخورد کرده؟ پس جول و پلاستون رو جمع کنید و از ایران برید.
مگه شماها عاشق اروپا و سواحل لختی اش و عاشق پوشیدن بیکینی و شنا کردن تو ساحل جلوی پسر های جوون نیستید؟ ... مگه بت آمریکا رو از صبح تا شب نمی پرستید... مگه خودتون رو مسحور و مقهور قدرت اونها نمی بینید.
مگه اسرائیل غاصب براتون بت بزرگ تون نیست؟
نویسنده  وبلاگ
ی خودش رفته و بلاگش رو پاک کرده و من اومدم جاش ساختم تا لینک های به اون صفحه از بین نره.


جمعه 85 بهمن 13 , ساعت 3:51 عصر

من یه داستان کوچولو تعریف می کنم:
یه روزی یه عالمی که فقیه هم بوده یه کتابی رو میبینه با نام: من لا یحضره الطبیب[1]
و به این فکر میافته که کتابی بنویسه با عنوان : من لا یحضره الفقیه[2]
حالا من به این فکر افتادم واسه آینده ها یه کتاب بنویسیم: من لا یعرفه الفقیه[3]
این داستان رو فهمیدم؟
حرف جدیدی روی معلومات قبلیم اضافه کرد؟
یا وقتی که فقط بتونم با چیز هایی که تا بحال داشتم اون مطلب رو بسط بدم.
یا فقط بشنوم و سر و کله ام رو تکون بدم به نشانه فهمیدن.
یا فقط بشنوم
یا بشنویم و اصلا حواسمون نباشه؟ که مخاطب داره چی میگه!!!
حالا یه سوال دارم؟
ما نسبتمون به قرآن کدوم این هاست؟ گوش میدیم یا میشنویم یا می فهمیم و درش تدبر می کنیم؟


[1]  وقتی پزشک در دسترس تو نیست
[2]
 وقتی فقیه در دسترس تو نیست
[3]
 وقتی فقیه را نمی شناسی از غیر فقیه


جمعه 85 بهمن 13 , ساعت 3:40 عصر

شیطون همواره همراه انسانه. تویی که این نوشته رو می خونی و فکر می کنی که اینی که داره این نوشته رو می نویسه، یا یا داری گشو میدی و فکر می کنی که اونی که رفته بالا منبر، یه آدم خشک مذهبیه، شیطونه که در تو نفوذ کرده و هماره، دانسته یا ندانسته، اگر اون به تو بگه خودت رو تغییر بده، تو نخواهی پذیرفت.
چون تو اسیر خواسته هات[1] هستی. تو برای خودت بتی ساختی به بزرگی نفس و خواسته های نفس[2]ات. و اگر خبر دار بشی و به اون توجه کنی، بزرگ ترین بت رو شکستی و تو با ابراهیم یکی هستی. چون اون بت بزرگ که با چشم دیده می شد را شکست و تو بت درونت را که به آن تعلق داشتی و او در میان همه قوم خود که به آنها تعلق[3] داشت.
آیه بعدی قرآن می فرماید: به این دلدادگان بگو آیا می خواهید شما را به بهتر از اینجا خبر دهم؟ کسانی که از خدا پروا داشته باشند نزد پروردگارشان بهست هایی دارند که ... زندگی جاودانه دارند ... خدا از آنان خشنود است.
چیزی بالاتر از خشنودی معشوق؟



[1] حب النساء و حب الشهوات و ... (حدیث)

[2]  آل عمران آیه 14 در قرآن می خوانیم: علاقه زیاد به شهوات و علاقه بی حد به زن و فرزندان ، علاقه بیش از اندازه به اسب و چهار پا و مزرعه و .. علاقه ای است که به وسوسه شیطان بیش از آن مقدار که لازم است، در دل مردم سر می کشد با اینکه همه اینها، وسیله زندگی موقت در دنیاست و ...

[3] این تعلق، تعلقی نیست به معنای مالک بودن، بلکه تعلق بواسطه در آن قوم بدنیا آمدن و در آن میان بزرگ شدن است.


سه شنبه 85 بهمن 10 , ساعت 12:12 صبح

بشر رو اگه بهش خط بدیم، می تونه راه سعادت ابدیش رو روشن انتخاب کنه.
اما اگر همین انسان رو در خانوده 3000 سال پیش با امکانات امروز و تجملات امروزی ول کنیم، از کجا با وحی ارتباط بر قرار کنه و سعادت و شقاوت واقعی خودش رو حدس بزنه؟ درسته که ما انسان ها، فطرت داریم. اما از اون طرف فراموشی هم گریبانمون رو میگیره، شما وقتی می دونی که ان ناشئة اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا[1] پنج سال اصلا نماز نخون، میافتی به نجاست خواری و کار های بیهوده و لهو ولعب، دنیا پرستی و این ها.
عمرا هم فکر نمی کنی که داری اشتباه می کنی. اتفاقا فکر می کنی دنیا واسه همین آفریده شده. آفریده شده؟!!! این حرفا کدومه اگه اون راه رو بری به جایی میرسی که می گی شانسکی، دری به تخته ای خورده بوجود اومده خود به خود، الانم در حال خود به خود به تکامل رسیدنه. انگار یه چیز محدود شروع کنه به عقل کامل تبدیل شدن. پس چرا زمان که باعث تکامل میشه، باعث مرگ هم میشه. آره اگر مرگی نبود شاید خدایی هم وجود نداشت. شاید. اما هیچکس حتی فرعون ها هم مرگ رو انکار نمی کردن، آخه جلوی چشماشون بوده! اما شاید نسل بعدی پوچسیم ها بگن نه مرگ برای اونها وجود نداره. انکاره دیگه. آسونه. خیلی راحت می تونی بگی نه نیست. اثباتش مشکله. خیلی راحت میشه راه تنبلی و بی تفاوتی رو پیش گرفت. راه سخت اینه که به چیزی معتقد باشی و خودت رو در حصار باید ها ونباید هایی قرار بدی که که می دونی و یقین داشته باشی با هر قدم پیش رفتن می تونی بفهمی داری جلو میری یا نه.
نه اینکه بعد از مرگ بفهمی.


[1] همانا نماز شب (شب زنده داری و یاد و ذکر خدا در دل شب) خیلی چیز عجیب و غریب و گفتگوی پر   سودی خواهد بود سوره مزمل آیه 6 یا 7


دوشنبه 85 بهمن 9 , ساعت 11:42 عصر

یه بار از خودت بیا بیرون و خوب فکر کن. مثلا کسی که داره شراب می خوره که نمی فهمه که داره کار اشتباه میکنه و فقط وقتی که اثر بد و ناراحت کننده و بدبختی های اوئن رو دید به غلط کردن میافته و تا دفعه بعدی که نتونه جلوی خودش رو بگیره و دوباره ترغیب بشه و بشینه پای منقل و بافورش و بساطش. همه گناه ها همین طوره. همه شبیه به هم. همه اون چیزی نیست که تو ذهنت میسازی. همه اون چیزی که نیست که مردم اونقدر با آب و تاب تعریف میکنن و مکرر انجامش می دن و برای انجام دادنش سر و دست میشکنن و همه گناه ها بعد از اینکه انجامشون میدی و طعم شون رو میچشی می فهمی که عبادت خدا چقدر شیرین تر و دلچسب تره و هر بار بیشتر راغبی که برگردی به دورانی که همش به خدا فکر می کردی و دوستی خدا رو تجربه کردی. البته برای کسی که مزه و طعم خدا رو چشیده باشه. نه اینکه فکر کرده باشه که چشیده.

 به حقّ برایتان می گویم : حکیم از نادان عبرت می گیرد و نادان از هوای خود . ( عیسی علیه السلام )


دوشنبه 85 بهمن 9 , ساعت 5:20 عصر

اشتباه تو نوع نگاه به دنیاست
وقتی تو فکر می کنی که م.2 اومده به دعا و نذر من ایمان آورده، داری اشتباه ریشه ای می کنی
این دین مال روحانی و آخوندا نیست[1]
این دین مال معصومین نیست. اونها خودشون عمل کننده بودند و هادی و الگو برای اینکه روز قیامت ما نگیم الگو نداشتیم.
این دین مال همه آدم هاست. آدم های متواضعه. آدم هایی که تکبر ندارن بگن : ما! بگن : من! بلکه بگن : فقط خدا.
همه از خدائیم به سوی او میرویم
وباید " منم . منم. " براشون شرک باشه.[2]
ابن سینا نقل می کنه[3] که در مراحل نهایی سلوک که از دست هر انسانی بر می آد.[4]
شناخت عارف بین خودش و خدا و لذتذعرفان بین عارف و خدا یه پله است، اون دوست داره با لذت شناختی که داره حض می کنه، تنهاش بذاری.
در صورتی که هنوز خدا رو بی واسط ندیده.
قدم بر خود می نهد و به همان جایی میرود که عمری لقلقه زبان ماست. یعنی: بالاتر از مقام فرشتگان معصوم که دائما در تسبیح هستند..
هر کجا که عالمی در طول تاریخ، عالم شد. دانشمند شد و
فهمید هیچ از اون علم بی منتها نمی دانه چه برسه به همه علوم.
ادامه مطلب...

دوشنبه 85 بهمن 9 , ساعت 5:7 عصر

نوشتت رو کامل خوندم   درد دل های قشنگیه.   انسان موجود بزرگیه.
خدا بزرگ آفریده  تمون    و سر راهمون مشکلات اگه نبود همه می شدیم فرشته
پس از این مصائب یقینا حضور      و       وجود خداست
بهشتی که توش نعمت و آسایش باشه هم هست
اما من جدیدا فهمیدم که اون رو نمی خوای
تو بهشتی رو می خوای که توش رضوان خداست
دو تا بهشت داریم: 1- بهشت منعم اولی 2- بهشت مقرب دومی
اونجا رضایت خداست؟   5  تا نوشته قبل تو یه وبلاگی نوشته بودی که ..,
ماها تو رو نشناختیم      آره
اصلا قرار بوده که ما توانایی درک تو رو نداشته باشیم
تا تو متوجه خدایی بشی که همه خوبی ها و بزرگواری های تو رو میشناسه و اجر مخصوص خودش رو بهت میده.
و این موهبت بزرگیه که تو درکش کردی
تو رو آفریدگارت باید درک کنه. که درکت می کنه
اجرت با خدا    با یاد و توکل به خدا برو به جلو
انس با کلام خدا انسان ها رو از شر وسوسه ها دور میکنه
با قرآن زمزمه کن: قل اعوذ برب الناس   ملک الناس
اله الناس    من شر الوسواس الخناس  الذی ...


<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ