از استخر بر می گشتیم، با دوستم را که تازه از به سازمان ما آمده برخورد کردم و با هم برگشتیم. از حال و احوالاتش پرسیدم. گفت چون تازه لیسانس اش را گرفته و اینها تا وقتی که ارشد امتحان بدهد، جایی مشغول باشد. من خیلی تشویق اش کردم و گفتم شما بسیجی هاو هیئتی ها وظیفه ی اصلی تون درس خوندنه و نباید غافل بشید و تو دانشگاه وقت تلف کنید و به لیسانس اکتفا کنید.
گفت یه عده ای از دوستای من هم بودند به هرحال آدم تنبل تو هر قشری هست و خیلی تاسف خورد. با خودم فکر کردم که اتفاقا اونها در این شرایط سخت جدا می شوند. سره از ناسره مشخص میشه و چقدر خوبه که امتحان های الهی هستند که یه عده ای خودشون رو نشون بدهند که واقعا سختی و مشقت رو می توانند تحمل کنند
در درس تفسیر شنیدم که وقتی برادران یوسف از او عذر خواهی کردند او اصلا به روی برادران نیاورده ولی یعقوب نبی منتظر شده تا در سحر برای ایشان طلب عفر کند.
بحثی که مطرح شد این است که جوان به دلیل رقت قلبی که دارد به آسانی می بخشد و به دل نمی گیردو سهل است که روی خود کار کند و ببخشد و عفو کند اما یعقوب نبی
البته این موضوع خیلی مهم هم مطرح شد که نشانه ی ادب استاد در برابر وحی و ائمه هدات است که همیشه بوده و ایشان هم ذکر کردند که نمی توان به راحتی نظر داد و فضاوت کرد
ای مخاطب من تو هستی که من رو میسازی. اگر من حرفی را خوب می زنم اما منطقی نیست تو باید با من بجنگی و قشنگ هم بجنگی. یعنی چه؟ یعنی حرف خودت رو با استدلال و با مثال هایی از مشترکات مان به من بگویی. مشترکات من و تو قرآن و سنت پیامبر است.مشترکات من و تو فطرت و نفس مشترک من و توست. از این مشترکات و با روش صحیح که همان زبان خوش است استفاده کن و به من قدم به قدم بفهمان که ساختار ذهن و استنباطیات تو کدام ها هستند دست من را بگیر و با خود به دیاری که تو در آن حضور داری ببر.
دیاری که تو میبینی و من نمی بینم، را برای من مجسم کن.
متن کامل تر ودقیق تر این نوشته را لطفا از سایت شیعه بگیرید
فصل اول
فصلو دو
درباری و مومنان از دربار بیرون و از شهر بیرون
عده ای هم اینها رو تعقیب می کردند
اینها هم موحدانه با خدا صحبت کردند
و خدا هم قلب اینها رو محکم کرد
اینها هم از اضطرار بیرون آمدند و از شهر بیرون و کوه آمدند
به خطر ها فکر نکردند
با هم گفتگو کردند و رسیدند و خوابیدند
موقعیت غار و وسعت فی الجمله می آید و اینکه در کدام قسمت خوابیدند و کیفیت تابش آفتاب و اینکه سگ اینها کجا بود
چجور این سگ نگهبانی می داد
چشمان اینها بسته بود یا بیدار اون رو هم بیان میکند
و ربطنا علی قلوبهم … و تمام اضطرارات دیگر گریبانگیر اینها نشده
اگر قلب مضطرب نبود جزما و با آرامش می فهمد و تصمیم می گیرد
خداوند اهم از اینها اضطرابی نقل نکرد
با هم گفتگو کردند و گفتند که شما که ازنها فاصله گرفتید و خود اینها رو رها کردید و مکتب اینها رو هم دور کردید و کفع را انتخاب کردید
شما باید دوباره برگردید به این شهر و ممکن هم است که تعقبل تان کنند
شما اینها را .. گذاشتید
اینها غیر خدا را می پرستیدند
و اینها را گشت سر گراشتید و مکتب اینها رو کنار گذاشتید
اینکه وجود مبارک اف لکم اتن و ما تعبدون جهنم
همه ی این سنگ ها در قیامت می سوزند
کلاهما فی انار
در بیان نورانی ابراهیم به صورت اف در آمده
همی ن بیان در جزیان اصجاب کهف هست
عبادت اینها و نمکتب اینها رو پشت سر گذاشتید
شرک خفی و جلی …
مشرکان اصلا خدا رو عبادت نمی کردند
فقط این بت هارا عبادت می کردند
الا معنی استصنا است … اخراج .. للدخل
اگر شما هم خود اینها و هم معبود ایشان که بت هستند را کنار گذاشتید..
آیه 16 بود
نگفتند بعد چی؟
سخن از شاید نیست سخن از باید و جزم است.
طلاق آیه ی دو به بعد … و من یتق الله .. بجعل له مخرجا …
این راه برای همه ی ما باز است و منتها چون این راه سخت است و عقبه ی کبود است… مشکل است
وسادل جلد 27 ص 222 موسسه آل البیت - ص 166 - ج 27 ص 166
کتاب قضا … از مشخصات قاضی:
اتسال عما جئت او اخبرک … اخبرنی … جئت تسالونی عن البر و الرجس
قال نعم. … یه دوره کتاب فقه می خواد… در لحظات که جواهر مشکل رو حل نمی کنه از کجا بفهمه که این قسم دروغه این کار اشتبادهه؟
از دلت بپرس البرر مطمئن به الصدر …الاثم ما ترد به ال… اونجا که گناه است … جولان دارد و دلت شور میزنه
گرجه مردم بگن خوبه و فقها هم بگن خوبه ….
اگر کسی یه همچین دیوانی داشته باشه … که مشکلی ندارد
راه حوزه دانشگاه راه گوش و هوش
اما راه دل راهی است روشن
در صدور است.
ان تتقوا الله یجعل له فرقانا ….
ینشر لکم ربکم من رحمة و یهیی لکم من امرکم
قرآن کتاب داستان نیست اگر باطل بود ابطال می کند و اگر حق بود امضا می کند
کدوم قسمت غار خوابیدند. این عار غار وسیعی بود… غار نه شرقی بود نه غربی …
پیغمبر زمانه شون یا شهید بوده و یا اگر هم بودند .. یا الله
و تری الشمس اذا طلعت تزاور ….
این کهف رو به شرق نبود که اگر آفتاب وقت غروب و طلوع اینها رو اذیت کنه.
هوا لطیف معتدل و نورانی و روشن و
ضار زار مقاله ای که بمنظور زیارت نوشته شده اونجا بیان شده
من یعدی الله فهو مهتدد
یک کتاب علمی نیست و کتاب نور است
وسط بحث علمی … حجاب توش نیست. صبغه ی هدایتی اش رو هم بازگو می کنه
ملا شدن حرام نیست
اینی هم که هستیم ملا شدن تیست
نمط دهم ابن سینا … یه گروهی بدون غدا و بدون آب بمونند …
حکیم الهی قمشه ای گفتند انکار نکنید
خدا نگه می داده
جریان رفتن به مسکو و زنده ماندن پیره زن
حان .. گفت تا چه کنم خانه فرو می آید
این روح صاحب خانه است و یه مدتی اینجا بود که اونها رو بسازه و نه
نه چن خانه فرو می آید صاحب خانه م یآید
آیا ادیان باطل نیز، دین محسوب میشوند؟
اون اول بحث خوب و منطقی شروع شد، چرا؟ چون ما گفتیم از قرآن از خودمون حرف در نیاریم و حرف خودمون رو و پیش زمینه های فکری مون رو لحاظ نکنیم و با فکری خالی خدمت قرآن برسیم. اما اینطور نشد
اما شاید خواستیم بگوییم که ما خیلی واقع گرا هستیم و مسامحه کردیم.
گویا از تفسیری که از آیه کردیم می خواهیم ادیان باطل را نیز دین جلوه دهیم و استدلال کنیم چون قرآن استفاده کرده و هیچ توجیه دیگری را نکردیم و یه طرفه نتیجه گرفتیم دین تحریف شده ی شما مال خودتون و دین خدایی و حقیقی من مال من.
شما به جای دین دارید گمراهی می کنید و من دینی را دین قرار می دهم که خدا می خواهد این معنای واقعی دین پس از گذشتن از حجاب نورانی علم ادیان است
من وقتی خودم رو جای کمونیست ها میذارم و به زندگی نگاه می کنم از خودم می پرسم : دنیایی که حساب و کتابی و معادی نداشته باشه چطوریه؟ اندکی تامل کنید. وقتی انسان در برابر کاری که انجام میده و طرز فکرهاش، هیچ روزی رو به عنوان حساب و کتاب در نظر نداشته باشه و حتی اگر کار خوب رو صبح تا شب انجام بده برای خدایی نباشه که بزرگه و کریمه و عظیم و عاشق بنده هاشه و هیچ نیازی به ما نداره و فقط صلاح ما رو می خواد، چه حالی بهتون دست می ده؟
مادر و پدر هم صلاح شما رو می خوان؟ آیا لحظه ای، مهر و برکت اونها رو انکار می کنید و از اون ها چشم پوشی کنید؟ به اونها کافر میشید؟ همسرتون در شرایط مختلف به صلاح هر دوی شما فکر می کنه. حالا اگر یه خدای بزرگی باشه که هیچ نیازی به شما نداشته باشه، و صلاح شما رو هم بخواد شما نسبت به او بی توجه باشید، نتیجتا به صلاح نمی رسید. صلاح خدا مثل چتری بزرگ تر از همه ی صلاح هایی که ما فکر می کنیم هستش. و جون خود او بزرگه صلاح اون هم بزرگه و چون خود او قابل درک عمیق و اساسی نیست اما مراتبی از او رو به راحتی از صلاح های کوچک تر می شه فهمید و تجربه کرد . مثل همون مثال هایی که زدم.
البته در مراحل بعدی برخورد با یک کمونیسم میشه اون معارف رو مطرح کرد و مطمئنا کسی که بی خدایی رو تجربه کرده لذت های بسیار زیادی رو خواهد برد از طعم قربت الهی که شاید ما نتونیم چنین دلتا فازی (=صعودی) رو برای خودمون متصور بشیم زیرا دلمون رو به اون اندازه نمی شکونیم که همین الان فکر کنیم همه ی شناخت ما و همه ی داشته های ما با اون کمونسیم هیچ فرقی نداره غرور ما به ما چنین اجازه ای رو نمیده. با باور واقعی باور نداریم که شناخت ما از خدا همین الانش هم غلطه. همین الانم قبول نداریم که هر چه در صحیفه ی دلمون نوشتیم ما نوشتیم و باید همه چی رو پاک کنیم و لوح دل رو سفید به قلم قرآن و خدا بدیم تا او بنویسه. سبحان الله یعنی همین یعنی این دوخطی که نوشتم.
مهم ترین موضوعی که امروز یاد گرفتم این بود: که آیا انسان که خدا می فرماید به او بیان آموختیم(1) و حیوان که به آن به این دلیل بهیم گویند که مبهم حرف می زند(2). و اینکه می دانیم حضرت سلیمان صحبت حیوانات را می فهمیده و اینکه می دانیم آنها با اشاره و ایما و مانند آن صحبت هایی با هم دارند، چگونه است.
این موضوع را حضرت استاد (3) در درس امروز بیان کردند و من خودم این سوال برایم پیش آمد که منظور از این بیان چیست؟ امروز که روی این موضوع میاندیشیدم و به جواب استاد که فرمودند: انسان می تواند درد خود را برای طبیب تشریح کند و می تواند بیاموزد. اگر از ایشان بپرسیم که خب دیگر چه؟ چه پاسخی خواهند داد. خیلی فکر کردم و ابتدا شک داشتم که پاسخ را دریافته باشم اما اندکی باز هم تامل کردم.
انسان ها می توانند موضوعی برای هم تشریح کنند. این کرامت است؟ انسان می تواند بیابد؟ از روی همین قدرت میتواند درون خود کند و کاو کند و منطقی برای کار های خودش بیابد. و حتی می تواند منطقی بیابد مبنی بر غلط بودن کار خویش.
انسانی که به او خداوند بدون درس خواندن خوب و بد را الهام کرد. پس حقیقت خوب و بد نزد اوست و او می تواند همه ی کار های خوب را تشریح کند. و تشخیص دهد. از یه طرف این سوال به ذهنم میاد که این انسان پس چرا راه خطا میره؟ و وقتی این راه رو میره حس می کنه که راه درست رو هم داره میره. پس همین الهام میتواند کور و کر هم شود.
انسان می تواند مانند پیامبران راه نیکو را چنان طی کنند که با بیان انسان های دیگر را نجات دهند.
انسان ها می توانند جانشین خدا شوند و حرف مستخلف عنه را بزنند.
انسان ها می توانند موجب هدایت دیگران شوند. بنویسند و بگویند و کسانی که گوش شنوا دارند را هدایت کنند.
انسان ها می توانند همانند آوینی و چمران پشت سر امام خمینی بروند و راه را برای جوانان باز کنند.
و این معنای کرامت است. و خلیفة الهی یعنی همین.
(1) علمه البیان
(2) بهایم بهیمه
(3) آیت الله جوادی آملی
مطلبی رو با عنوان آیا جهنم اگزوترم (دفعکنندهء گرما) است یا اندوترم (جذبکنندهء گرما)؟ از اینجا خواندم که در ادامه ی مطلب نیز آورده ام ا مطلب در دسترس باشد در جواب دانشجویی که سوال فوق را جواب داده و استاد به او نمره کامل داده. و البته تحلیل فیزیکی او در خور تحسین است حیف که چنین استعداد هایی با معارف عمیق دینی آشنایی ندارند. خدایا امام زمان را برسان. اللهم عجل لولیک الفرج
در جواب نوشتم: اینها اصلا نمی دونند که نه جهنم و نه ارواح اصلا ماده نیستند که قوانین بویل ماریوت و مانند آن در آنجا صادق باشد. جهنم حرارت ندارد دما ندارد. عالم بعد از این عالم، عالم حقیقت است و حقیقت یعنی درک اینکه معبود ما، مارا برای چه آفرید.(؟) که الان از آن غافلیم. وقتی آشکار شد هر کس به نسبتی شرمسار است و پریشان.
یک جهنم مادی داریم، که اصلا قوانین آن با تجربیات این دنیا نمی خواند. شاید عده ای در آن فیها خالدون باشند و عده ای دیگر بعد از پاک شدن از پلیدی ها به نازل ترین درجه های بهشت نائل شوند.
1- چه وقت انسان می تونه آدم خوبی بشه؟ وقتی که درست فکر کنه.
2- از طرف دیگه ای حرف درست که می شنوه، باید بفهمه که این حرف درسته وگر نه رد می کنه و کسی که درست رو رد کنه یعنی به غلط گرایش داره.
3- قدم اول برای آدم خوب شدن اینه که تصمیم جدی داشته باشه خودش رو درست کنه، وقتی هدف اول و آخر این باشه که خودمون رو درست کنیم، بقیه کار ها و برنامه های زندگی باید اولویت نداشته باشند، یا واقعا اولویت اول خودسازی باشه
4- تاثیر نماز در این خودسازی چیست؟ این همه حرف و حدیث راجع به نماز ستون دین است قائمش دارید نه اینکه بخوانید، اقامه کنید یعنی چی؟ حضرت آیت الله جوادی آملی در تفسیر سوره ی بقره وقتی به آیه ای می رسند که حضرت ابراهیم دعا می کند، لیقیموا الصلوة را گوش کنید.میگم که ایشان چه می فرمایند. همین صحبت های دو خط اخیر است به علاوه اینکه در تفسیر سوره ی اسراء وقتی به آیه 53 و موضوع شیطان می رسند و آیه ی 36 سوره ی فصلت را بیان می کنند، و بحث فاستعذ بالله می رسند می گویند که اگر آژیر خطر را بکشند و مثل زمان جنگ بگویند به پناهگاه ها بروید و یه کسی بگوید، من می خواهم بروم پناهگاه آیا برای نجات خود کاری کرده است؟ پس خواندن و ذکر به خدا پناه می برم نیست و باید با دل بگویی یا الله مرا نجات بده. نماز هم همین گونه است و باید نشانه هایی مثل دوری از گناه در انسان پیدا شود. مرحله به مرحله که دل خدایی تر شد پلیدی های بیشتری از انسان دور می شود. و انسان به مرحله ی تکامل و رشد می رسد و روی غلتک می افتد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نقد درست یعنی این : نقد سخنان دکتر عباسی درباره ی حکمت متعالیه
خاطره ای از شهدا در حسینیه دو کوهه به نقل از حاج سعید حدادیان
ماموریت وب2 سایت امام خامنه ای و وظیفه ی ما
سید دی آموزشی شیرپوینت 2007 به زبان فارسی ترجمه شده ی سی دی ترین
سلام
[عناوین آرشیوشده]