سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پسرکم ! ... اندرزهای حکیمان را بپذیر و فرمانهایشان را پی گیری کن [امام علی علیه السلام ـ در سفارش به پسرش محمّدبن حنفیه ـ]
 
دوشنبه 87 مهر 15 , ساعت 12:32 صبح

بعد از دانشگاه یا قبل از کار. بعد از دیپلم یا قبل از
درگیری های روزمره. در اولین وحله ی زندگی. از خودم می پرسم که خدایا چرا جوون ها
در اولین تجربه ی زندگی شون سختی می کشند. بالاخره مجبور می شوند که بروند سربازی.
چه با اجبار چه ناچاری. دو سال عمرشون رو از عزیز ترین سال های عمرشون باید بیگاری
بکشند. باید مقاوم بشند. چون دفاع یه چیز معقولیه. توی این جنگل اگه بخوای زندگی
کنی باید از خودت دفاع کنی تا زیر پای حیوون های دنیا پرست له نشی. پس همه باید
آماده باشند. همه ی قشر ها. همه باید تفنگ به دست گرفتن رو بدونند. دفاع از ناموس
و مملکت و مردم.

اما تاحالا فکر کردی که سربازی نشسته باشه و با خودش خلوت
کرده باشه و به این نتیجه رسیده باشه که بقیه ی عمرش هم سرباز باشه و حتی تفنگش هم
مال خودش نباشه. جایی که می خوابه هم مال خوش نیست. دنبال جمع کردن نیست. دنبال
وظیفه و خدمت هست. به فکر جمع کردن مال و منال و خونه و ماشین و قسط نیست. شاید با
ماهی 20 هزار تومن زندگی می کنه. اما همین آدم میاد و توی جامعه به 500 تومن هم
راضی نیست و اون هم به درک. حاضره برای یه پراید دو میلیونی 7 میلیون وام عوضش
بده. اما حاضر نیست به همین اندازه انفاق کنه.

از انسان در عجبم. که می گه و عظمت گفته رو هم درک می کنه و
نمی تونه عمل کنه. خدایا به همه ی ما قدرت درک وظیفه مون به بهترین نحو رو عطا کن.


چهارشنبه 87 شهریور 6 , ساعت 6:0 عصر

شیطون انقدر قوی هستش که ما رو غافل می کنه و یا از غفلت ما سوء استفاده می کنه. یا غفلت ما انقدر قوی هست که شیطون از اون فرصت سوء استفاده می کنه. شیطون یا غفلت ما انقدر دشمن جدی بود/هست که تابحال دو بار باعث شده نماز جماعت من و همشرم عقب بیافته و یا به نماز فرادی تبدیل بشه. تعداد مهم نیست مهم اینه که غفلت ما تونست امری به این مهمی و پر برکتی رو از ما محروم کنه. تعداد مهم نیست بلکه مهم تر اینه که جرقه و استارت این کار شاید خورده باشه. تعداد مهم نیست بلکه محروم شدن از اموری به این موکدی حرف است.

خدایا دعا می کنم که ما رو چنان متوجه خودت کنی که نیاز نباشه دیگه توبه کنیم و اگر توبه می کنیم توبه ی از کار های خوبمون برای بهتر شدن باشه.

خدایا ازت می خوام ما رو در همه ی دوراهی ها به بهترین راه سوق بدی که توش پشیمونی نباشه.

خدایا ما رو از جمیع بلایا حفظ کن که خوشبختی باعث نشه که از خودسازی غافل بشیم و چند سال بعد توی یه آزمایشی پامون بلغزه دیگه چه برسه سر بخوریم دیگه چه برسه بیافتیم و دیگه چه برسه که سقوط کنیم. خدایا خودمون رو به تو سپردیم/می سپریم.


پنج شنبه 87 مرداد 31 , ساعت 4:48 عصر

1.     حقیقت ازدواج این است که برای تکامل باشد.

2.     همه ی ما انسان ها از خیر و صلاح خویش آگاهی داریم.

3.     انسانی خیر و صلاح خویش را بر میگزیند که تکامل را انتخاب کند.

سوال این است که چرا جوان که انسان است (2) خیر و صلاح خویش را که ازدواج است (2) انکار می کند و یا به تاخیر می اندازد.

به نظر من ازدواج همیشه راه تکامل نیست و به فرد وابسته است. هر امری مثل ازدواج باید برای فرد مسلمان مایه ی تکامل حقیقی که همان ابدی بودن است را به همراه داشته باشد. پس کسی که در ظاهر مسلمان است و یا اصلا مسلمان نیست صلاحش مجرد ماندن است زیرا مهلت دارد تا بیاندیشد و خود را آماده کند.

شر مسلمانی، آماده شدن برای ازدواج است که از مهم ترین مسائل است. و اما چطور آماده شدنی؟ آمادگی برای عضو تیم دو نفره شدن؟ یا آمادگی قلبی برای کسب مدارجی که رضایت خدا در آن است یا ما؟

مهم ترین مرحله نیت است. ما نیت می کنیم که ازدواج کنیم تا در مسیری که می خواهیم طی کنیم ثابت قدم شویم. مثلا کسی که دنبال دنیا خواهی است با کسی ازدواج می کند که خواسته های دنیایی اش را تضمین کند. شخص دیگری که دنبال آخرت است سعی می کند قناعت کند و کسی را پیدا کند که قانع به حداقل نیاز است تا دوتایی در کنار هم قناعت را تا آخر عمر ادامه دهند و زمان و زحمت ها را برای راه خدا صرف کنند.

قناعت در جهت رضایت خداست و باید همه ی باید ها و نباید های یک زن و شوهر مسلمان در جهت رضایت خدا باشد. اگر نباشد بیراهه است و بیراهه را انسان راه خیر نمی داند (2) و انتخاب نمی کند.(3)

این عالم و جهان بنا شد تا ما موحد شویم. تا ابدیت خود را بسازیم. تا خود را برای ابدیت بسازیم. پس این هدف است و همه ی قضاوت ها نیز در راستای هدف باید صورت گیرد و این نابجاست که در محاسبات اهداف دیگر در نظر گرفته شود. اگر کسی ازدواج کرد برای مادیات و موفقیت های دنیایی دیگر راه دنیا را می پیماید. اما اگر کسی خود را برای خودسازی آماده کرد و خود را تربیت کرد و آماده شد برای تربیت کردن دیگری. می تواند زندگی سالمی را داشته باشد.


سه شنبه 87 خرداد 14 , ساعت 2:0 صبح

من وقتی خودم رو جای کمونیست ها میذارم و به زندگی نگاه می کنم از خودم می پرسم : دنیایی که حساب و کتابی و معادی نداشته باشه چطوریه؟ اندکی تامل کنید. وقتی انسان در برابر کاری که انجام میده و طرز فکرهاش، هیچ روزی رو به عنوان حساب و کتاب در نظر نداشته باشه و حتی اگر کار خوب رو صبح تا شب انجام بده برای خدایی نباشه که بزرگه و کریمه و عظیم و عاشق بنده هاشه و هیچ نیازی به ما نداره و فقط صلاح ما رو می خواد، چه حالی بهتون دست می ده؟

مادر و پدر هم صلاح شما رو می خوان؟ آیا لحظه ای، مهر و برکت اونها رو انکار می کنید و از اون ها چشم پوشی کنید؟ به اونها کافر میشید؟ همسرتون در شرایط مختلف به صلاح هر دوی شما فکر می کنه. حالا اگر یه خدای بزرگی باشه که هیچ نیازی به شما نداشته باشه، و صلاح شما رو هم بخواد شما نسبت به او بی توجه باشید، نتیجتا به صلاح نمی رسید. صلاح خدا مثل چتری بزرگ تر از همه ی صلاح هایی که ما فکر می کنیم هستش. و جون خود او بزرگه صلاح اون هم بزرگه و چون خود او قابل درک عمیق و اساسی نیست اما مراتبی از او رو به راحتی از صلاح های کوچک تر می شه فهمید و تجربه کرد . مثل همون مثال هایی که زدم.

البته در مراحل بعدی برخورد با یک کمونیسم میشه اون معارف رو مطرح کرد و مطمئنا کسی که بی خدایی رو تجربه کرده لذت های بسیار زیادی رو خواهد برد از طعم قربت الهی که شاید ما نتونیم چنین دلتا فازی (=صعودی) رو برای خودمون متصور بشیم زیرا دلمون رو به اون اندازه نمی شکونیم که همین الان فکر کنیم همه ی شناخت ما و همه ی داشته های ما با اون کمونسیم هیچ فرقی نداره غرور ما به ما چنین اجازه ای رو نمیده. با باور واقعی باور نداریم که شناخت ما از خدا همین الانش هم غلطه. همین الانم قبول نداریم که هر چه در صحیفه ی دلمون نوشتیم ما نوشتیم و باید همه چی رو پاک کنیم و لوح دل رو سفید به قلم قرآن و خدا بدیم تا او بنویسه. سبحان الله یعنی همین یعنی این دوخطی که نوشتم.


جمعه 87 خرداد 10 , ساعت 7:48 عصر

من زیاد موافق نیستم که فلسفی راجع به علمی نظریه ای را نقل کند که هنوز اثبات آن برای محققین و متفکرین خود آن رشته مورد شک است. حتی اگر جایی تایپ شده باشد زیرا در آینده آن نشر رد می شود و سطح سواد فلسفی مورد تشکیک واقع می شود و نظر من وقتی تشدید تر هم می شود که فیلسوف اسلامی یا از طرف فلسفه ی اسلامی آن نظریه بازگو شود.

شما فرض کنید که جمله ای مثل "هندسه در مورد کمیت های پیوسته است و یا حساب کمیت گسسته است" این کاملا غلط است زیرا چه کسی گفته است حساب از کمیت گسسته بحث نمی کند. هر جمله ای را باید به نقل از خود آنها گفت که قصور علوم به گردن فلسفه نیافتد چون فلسفه متقن تر از علوم زیر شاخه ی خود مثل ریاضی و فیزیک و شیمی و مانند آن است بنده لیسانس نرم افزارهستم و استاد دانشگاه و محقق بسیاری از علوم و قبل از کنکور روی تمامی این شاخه ها نیز مسلط بوده ام و تعصبی هم روی فلسفه ندارم.


چهارشنبه 87 خرداد 8 , ساعت 7:0 عصر

مهم ترین موضوعی که امروز یاد گرفتم این بود: که آیا انسان که خدا می فرماید به او بیان آموختیم(1) و حیوان که به آن به این دلیل بهیم گویند که مبهم حرف می زند(2). و اینکه می دانیم حضرت سلیمان صحبت حیوانات را می فهمیده و اینکه می دانیم آنها با اشاره و ایما و مانند آن صحبت هایی با هم دارند، چگونه است.
این موضوع را حضرت استاد (3) در درس امروز بیان کردند و من خودم این سوال برایم پیش آمد که منظور از این بیان چیست؟ امروز که روی این موضوع میاندیشیدم و به جواب استاد که فرمودند: انسان می تواند درد خود را برای طبیب تشریح کند و می تواند بیاموزد. اگر از ایشان بپرسیم که خب دیگر چه؟ چه پاسخی خواهند داد. خیلی فکر کردم و ابتدا شک داشتم که پاسخ را دریافته باشم اما اندکی باز هم تامل کردم.
انسان ها می توانند موضوعی برای هم تشریح کنند. این کرامت است؟ انسان می تواند بیابد؟ از روی همین قدرت میتواند درون خود کند و کاو کند و منطقی برای کار های خودش بیابد. و حتی می تواند منطقی بیابد مبنی بر غلط بودن کار خویش.
انسانی که به او خداوند بدون درس خواندن خوب و بد را الهام کرد. پس حقیقت خوب و بد نزد اوست و او می تواند همه ی کار های خوب را تشریح کند. و تشخیص دهد. از یه طرف این سوال به ذهنم میاد که این انسان پس چرا راه خطا میره؟ و وقتی این راه رو میره حس می کنه که راه درست رو هم داره میره. پس همین الهام میتواند کور و کر هم شود.
انسان می تواند مانند پیامبران راه نیکو را چنان طی کنند که با بیان انسان های دیگر را نجات دهند.
انسان ها می توانند جانشین خدا شوند و حرف مستخلف عنه را بزنند.
انسان ها می توانند موجب هدایت دیگران شوند. بنویسند و بگویند و کسانی که گوش شنوا دارند را هدایت کنند.
انسان ها می توانند همانند آوینی و چمران پشت سر امام خمینی بروند و راه را برای جوانان باز کنند.
و این معنای کرامت است. و خلیفة الهی یعنی همین.
(1)    علمه البیان
(2)    بهایم بهیمه
(3)    آیت الله جوادی آملی


جمعه 87 اردیبهشت 6 , ساعت 7:43 عصر

مطلبی رو با عنوان آیا جهنم اگزوترم (دفع‌کنندهء گرما) است یا اندوترم (جذب‌کنندهء گرما)؟ از اینجا خواندم که در ادامه ی مطلب نیز آورده ام ا مطلب در دسترس باشد در جواب دانشجویی که سوال فوق را جواب داده و استاد به او نمره کامل داده. و البته تحلیل فیزیکی او در خور تحسین است حیف که چنین استعداد هایی با معارف عمیق دینی آشنایی ندارند. خدایا امام زمان را برسان. اللهم عجل لولیک الفرج

در جواب نوشتم: اینها اصلا نمی دونند که نه جهنم و نه ارواح اصلا ماده نیستند که قوانین بویل ماریوت و مانند آن در آنجا صادق باشد. جهنم حرارت ندارد دما ندارد. عالم بعد از این عالم، عالم حقیقت است و حقیقت یعنی درک اینکه معبود ما، مارا برای چه آفرید.(؟) که الان از آن غافلیم. وقتی آشکار شد هر کس به نسبتی شرمسار است و پریشان.
یک جهنم مادی داریم، که اصلا قوانین آن با تجربیات این دنیا نمی خواند. شاید عده ای در آن فیها خالدون باشند و عده ای دیگر بعد از پاک شدن از پلیدی ها به نازل ترین درجه های بهشت نائل شوند.

ادامه مطلب...

دوشنبه 87 فروردین 26 , ساعت 7:12 عصر

1- چه وقت انسان می تونه آدم خوبی بشه؟ وقتی که درست فکر کنه.
2- از طرف دیگه ای حرف درست که می شنوه، باید بفهمه که این حرف درسته وگر نه رد می کنه و کسی که درست رو رد کنه یعنی به غلط گرایش داره.

3- قدم اول برای آدم خوب شدن اینه که تصمیم جدی داشته باشه خودش رو درست کنه، وقتی هدف اول و آخر این باشه که خودمون رو درست کنیم، بقیه کار ها و برنامه های زندگی باید اولویت نداشته باشند، یا واقعا اولویت اول خودسازی باشه

4- تاثیر نماز در این خودسازی چیست؟ این همه حرف و حدیث راجع به نماز ستون دین است قائمش دارید نه اینکه بخوانید، اقامه کنید یعنی چی؟ حضرت آیت الله جوادی آملی در تفسیر سوره ی بقره وقتی به آیه ای می رسند که حضرت ابراهیم دعا می کند، لیقیموا الصلوة را گوش کنید.میگم که ایشان چه می فرمایند. همین صحبت های دو خط اخیر است به علاوه اینکه در تفسیر سوره ی اسراء وقتی به آیه 53 و موضوع شیطان می رسند و آیه ی 36 سوره ی فصلت را بیان می کنند، و بحث فاستعذ بالله می رسند می گویند که اگر آژیر خطر را بکشند و مثل زمان جنگ بگویند به پناهگاه ها بروید و یه کسی بگوید، من می خواهم بروم پناهگاه آیا برای نجات خود کاری کرده است؟ پس خواندن و ذکر به خدا پناه می برم نیست و باید با دل بگویی یا الله مرا نجات بده. نماز هم همین گونه است و باید نشانه هایی مثل دوری از گناه در انسان پیدا شود. مرحله به مرحله که دل خدایی تر شد پلیدی های بیشتری از انسان دور می شود. و انسان به مرحله ی تکامل و رشد می رسد و روی غلتک می افتد.


شنبه 87 فروردین 17 , ساعت 6:45 عصر

دوستم گفت: خواهرم وقتی خیلی خیلی کوچیک بود و هزار تومن عیدی گرفت، پدرم ازش هزار تومن رو گرفت و بهش گفت که بهت برمیگردونم و وقتی رسیدند خونه و پدرم خواست بهش هزار تومن رو پس بده نمی گرفت و می گفت من همون هزار تومنی خودم رو می خوام که بهت دادم و این درحالی بود که حتی سه تا هزار تومنی هم بهش دادیم قبول نمی کرد و راضی نبود

مثل ما که از خدا یه چیزی می خواهیم ولی چیز دیگه ای بهتر خدا بهمون میده و ناراضی هستیم. دوستم الان یه چیزی تعریف کرد.


شنبه 87 فروردین 17 , ساعت 6:44 عصر
<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ