راستی ماها با چه رویی دعای عهد رو می خونیم. با چه رویی کسایی که راه ائمه رو بستند، لعن می کنیم. وقتی خودمون هیچ کاری برای اسلام نکردیم. آیا هیچ کاری نکردن خیانت نیست. دعا بخونیم و لعن کنیم اما حواسمون باشه که خودمون هم راه ائمه رو نبندیم و هیچ کاری نکردن رو بستن راه ائمه بدونیم. یه کم سخت گیر باشیم و خودمون رو جدی و سختگیرانه سرزنش و موعظه کنیم.
این حرف اصلی من نبود. می خواستم بگم که منظور ما از اینکه خدایا اون روی ماه رو به ما نشون بده چی می تونه باشه؟ ما دوست داریم زمان امام زمان باشیم. ما دوست داریم مقدمات ظهور اون بزرگوار رو فراهم کنیم. ما می خواهیم در هدف خلقت سهمی داشته باشیم. مگر نه اینکه هدف از خلقت انسان خلیفة الله شدن و بودنه ! از وقتی سر درس استاد مجاهدی نشستم و اون داستان ها رو از شهید بهشتی برامون تعریف کردند دستام میلرزه و تایپ می کنم. نوشتن و برون ریزی درد دلها و مفاهیم هم سخت شده. اصلا به سختی و با وسواس خاصی می نویسم زیرا استاد گفت تا طلبه انقدر پخته نشده باشه به این راحتی ها نباید صاحب نظر بشه و نقد کنه و تعریف جدید ارائه بده. ایشون استدلال می کنن که تا وقتی قلم نپخته و مزکی نشده ممکنه به خطا بره. آخه سر درس 31 کتاب 40 حدیث امام بود که این رو از حضرت امام خمینی دیدیم. و گفتند که شهید بهشتی اجازه نمی دادند به این راحتی قلمی برای تفسیر و کارهای ظریف شروع به تشریح و نشر مفاهیم بده زیرا ممکنه بیش از مفید بودن مضر باشه. برگردیم سر بحث اصلی مون، ما برای اینکه این دعا ها برامون مستجاب بشه می تونه راه های زیر رو بره و می خوام نتیجه ای بگیرم. یه کسی مثل امام دعای عهد بخونه دعای صادقانه کرده اما یه کسی مثل من که هیچ کاری نکرده چطور می تونه یه همچین خواسته ای داشته باشه. آیا این خواسته با اعمالم می خونه. آیا دروغ دعا کردن نیست. آیا ریا و دورویی نیست که اعمال انسان با اقوال و خواسته هاش نسازه؟ ما شاید میگیم و هر روز می خواهیم که به تدریج اون راه رو بریم شاید از امام زمان هر روز صبح می خواهیم که امروزمون رو طوری قرار بده که تدریجا بتونیم برای رفتن اون راه سخت، آماده بشیم. شاید از اون یار سفر کرده می خواهیم و درخواست می کنیم تا کمک مون کنه تا در این مسیر نمونیم. راه غلط رو نریم.
من هر وقت این دعا رو می خونم دستم رو روی قلبم میذارم و میگم یا امام زمان من میدونم که شما اول باید به قلب و فکر من ظهور کنی تا من هر روز از شر وسوسه ها با عقل و حکمت عبور کنم و یواش یواش شیعه ی خوبی بشم و تا اینکه چشم های من لیاقت دیدن نور تورو پیدا کنن. گناه هام رو کم کنم. سوادم رو زیاد کنم تا در وقت های برخورد با نادانی هام و جهلم، کارای شیطانی نکنم. و با کمک احادیث انوار الهی یعنی 11 ائمه ی قبلی خودم رو بسازم و وقتی از اون دریای عمیق عبور کردم و لایق شدم بتونم در خدمت امام زمانم به عنوان یه آدم کامل شمشیر حق علیه باطل باشم. و اون وقتی اتفاق می افته که آدم کامل بشم و راهش چیزی نیست بجز در خدمت آیات و روایات بودن و خدمت صادقانه کردن به خلق خدا.
یه جنبه ی دیگر هم به ذهنم رسیده که از راه ازدواج و تربیت اولاد صالح و همان روایتی که از پیامبر داریم که نصف دین کامل میشه می گذره. یعنی تربیت اولاد صالح و باقیات صالحات که شاید او بتونه یار خوبی برای امام زمانش باشه
نمی دانم که آرزوی زندگی در زمان امامان را داشته ای یا نه. اما من قدیم ها به خودم می گفتم که اگر راست می گویی باید با آنها و صحبت هایشان مانوس باشی. برای خوب بودن، به سبک و سیاقی که امامان می گویند هر وفت اراده و تصمیمی گرفتم با مشکلاتی مواجه شدم که در زندگی عادی آنها نبودند. وقتی می خواستم به دلخواه خودم زندگی کنم مشکلی نداشتم. مخصوصا با شیطان، انگار او کار خودش را کرده بود، به اینگونه که مرا دنبال خواسته ها و هوس هایم می فرستاد و می فرستند (الان هم). اما وقتی از طریق رادیو و یا تلویزیون با سخنرانی کسی که صحبت امامان را به گوشم میرساتد مواجه می شدم به خودم می گفتم: اگر راست می گویی کلام را گوش کن. تصمیم می گرفتم و با کوهی از مشکلات مواجه می شدم. وقت ها تنگ میشد. صداهای اذان به گوش نمی رسید و در یک کلام به وضوح می دیدم که کسی چوب لای چرخ بندگی می گذارد و کسی سنگ اندازی می کند. خوب که می نگریستم و تقکر عمیق بر مقدمات این دام ها میکردم، می یافتم که این دام ها از قبل برای خودم توسط خودم پهن شده بوده و من ...
زینب(س) از جنبه عبادت در حدّى بود که ... ادامه متن کلیک کنید ...
به قلبت رجوع کن. ببین الان ظرفیت اش رو داری؟ اگه اون بیاد کنترل نگاهت و حرف هات و اینها شاید با غروری که دیگه به خودت بگی ما امام زمانمون رو دیدیم پس نشان اینه که خیلی کارمون درسته و هر کاری دوست داشتهب اشی شاید انجام بدی و فکر کنی که دیگه به پله نهایی انسانیت رسیدی؟
بعدشم اینکه امام طمانت باید تو دلت اول ظهور کنه. مگه به چیزی غیر از این کتاب و دستورات تو رو دعوت خواهد کرد. و یا توقعی دیگر از تو خواهد داشت بجز همین هایی که می دونی رو بهش عمل کنی و دنبال علوم جدید باشی؟
ثوضیح:نمی دونم واسه دفعه چندمه که دارم این حرف ها رو می زنم اما باز هم می گم و هر دفعه سعی می کنم که در مواقع و سنین مختلف نظز حودم و تکامل اون رو بفهمم.
به نام خدا
توی نمایشگاه قرآن می گشتم دنبال کسی که گمشده اش رو، پیدا کرده باشه. می خواستم ازش بپرسم: راه درک و لمس ٍحضور امام زمانش توی قلبش چی بوده؟ دنبال کسی بودم که حس کنم امام زمانم رو، نه با چشمانش، بلکه با قلبش اون نور رو دیده باشه و امام به قلبش ظهور کرده باشه. دنبال کسی که تمام اعضا و جوارحش منتظره. نه منتظر درک حضور فیزیکی اون امام،ُ بلکه با خودسازی در حال مهیا کردن مقدمات حضور امام باشه. آماده باشه. ساخته باشه. مهیا باشه.
و پیدا ش کردم چون جوینده یابنده است. هر کی نور رو دیده باشه از حرف زدنش و اعمالش میشه فهمید. آری او منتظر بود چون در حال خودسازی بود. و می دونیم که همه ما در مسیر هستیم و هیچ وقت مقصد رو نباید ... اینجا ... تلقی کنیم. هم "اینجا" به معنی جایی که هستیم و هم "اینجا" به معنی تصوری که داریم از مقصد.
وین راه را نهایت صورت کجا توان بست ؟
کز صد هزار منزل بیش است در بدایت
بهم یاد داد و توصیه ام کرد به تقوا و من آویزه گوشم کردم.
چهار توصیه:
?- صلوات بفرست و بر او و خاندان طاهرش سلام و درود و صلوات بفرست و دعا کن برای تعجیل در فرجش و به این صورت ظرف خودت و ظرفیتت رو زیاد کن. آقا به نبی قسم که جواب داد.ها؟!!!! امتحان کنید. صداش بزنید. بگو آقا !!! من رو دریاب !!! همین ضمیر "تو" رو با یاد اون حضرت، صدا بزنید!
?- می خواس عاقبت بخیر شی؟ پس اگه رفتی خاستگاری، سر و چشمت رو بنداز پایین و اصلا نگاه نکن تا وقتی که دلت بهت لبیک گفت تا وقتی تمام عناصر وجودت بهت لبیک نگفته صبر کن. فقط صحبت کن و گوش کن و سنگین و سبک کن و ... تا همه وجودت، یعنی سلول سلول از بدنت، لبیک سر بدن.
?- اگر توبه کردی، تونستی؟، اونجوری که بهمون، توی دین سفارش کردند که آثار توبه مشهود شد، اونوقت، حالا تبدیل شدی به آدمی که پاک. پاک ٍ پاک. مثل روز اولی که به دنیا اومدی و متولد شدی اما با این تفاوت که، عقل کامل تر و تجربه های بیشتر و بهتر داری. پس قدر و ارزش خودت رو با انجام ندادن دوباره ی چیز هایی که دین بهت توصیه کرده، بدون.
خودت رو بساز برای نبرد با نفس و اون جهاد اکبر که امام خمینی انقدر بهش سفارش کرده و بزرگان راه ها برای اون گفتند
?- تقوا
نوشته شده از اصل نوشته در وبلاگ ( قرآن من ) توسط صابر طباطبائی یزدی در آدرس http://quran19.persianblog.com مراجعه کنید.
سلام
اذکار
به عبادت بدون ذکر نگاه کنید. یعنی نماز بدون ذکر. و به عبادت فقط ذکر نگاه کنید. و هر دو را امتحان کنید. جان نویسنده یک بار چهار رکعت را در حال خوابیده و با وضو به نیت نماز مستحبی در هنگام کسالت یا مریضی بخوانید و فقط ذکر بگوئید. و هنگامی دیگر فقط نماز را بدون ذکر. آنگاه یک بار نماز واجب خودتان را به همان اندازه که در حرکت مثلا سجده می مانید بمانید و سر از سجده بر ندارید و یک بار ذکر را بگویید و سپس باز هم مکث کنید در سجده.
العاقل بالاشاره
آبان 1385
نوشته شده در وبلاگ ( شنیده هایم از نماز ) توسط صابر طباطبائی یزدی در وبلاگ سابقم،
لطفا به آدرس http://namaz19.persianblog.com مراجعه کنید.
به نام خدا
توی نمایشگاه قرآن می گشتم دنبال کسی که گمشده اش رو پیدا کرده باشه. ازش بپرسم راه درک و لمس حضور امام زمانش توی دلش چی بوده؟ دنبال کسی بودم که حس کنم امام زمانم نه به چشمانش بلکه اون نور به قلبش ظهور کرده باشه. دنبال کسی که تمام اعضا و جوارحش منتظر نه درک حضور فیزیکی اون مقام الهیُ بلکه با خودسازی در حال مهیا کردن مقدمات باشه.
و پیدا ش کردم چون جوینده یابنده است. هر کی نور رو دیده باشه از حرف زدنش و اعمالش میشه فهمید. آری او منتظر بود چون در حال خودسازی بود. و می دونیم که همه ما در مسیر هستیم و هیچ وقت مقصد رو نباید ... اینجا ... تلقی کنیم.
وین راه را نهایت صورت کجا توان بست
کز صد هزار منزل بیش است در بدایت
بهم یاد داد و توصیه ام کرد به تقوا و من آویزه گوشم کردم.
چهار توصیه:
?- صلوات بفرست و بر او و خاندان طاهرش سلام و درود و صلوات بفرست و دعا کن برای تعجیل در فرجش و به این صورت ظرف خودت و ظرفیتت رو زیاد کن. آقا به نبی قسم که جواب داد...
?- اگه رفتی خاستگاری سر و چشمت رو بنداز پایین و اصلا نگاه نکن تا وقتی که دلت بهت لبیک گفت تا وقتی تمام عناصر وجودت بهت لبیک گفت . فقط صحبت کن و گوش کن و سنگین و سبک کن و ...
?- اگر توبه کردی تبدیل شدی به آدمی که پاک پاکه مثل روز اولی که به دنیا اومدی و متولد شدی اما با عقل کامل تر و تجربه های بهتر.
خودت رو بساز برای نبرد با نفس و اون جهاد اکبر که امام خمینی انقدر بهش سفارش کرده و بزرگان راه ها برای اون گفتند
?- تقوا
نوشته شده از اصل نوشته در وبلاگ ( قرآن من ) توسط صابر طباطبائی یزدی در آدرس http://quran19.persianblog.com مراجعه کنید.
الله لا إله إلا هو الحی القیوم * لا تأخذه سنة ولا نوم
له ما فی السموات و ما فی الارض * من ذا الذی یشفع عنده إلا بإذنه
یعلم ما بین أیدیهم وما خلفهم
ولا یحیطون بشئ من علمه
إلا بما شاء وسع کرسیه السموات والارض
ولا یؤده حفظهما و هو العلی العظیم
1) سلام دادن را تو آغاز کن زیرا سلام موجب اطمینان طرف مقابل می شود.
2) تبسم کن زیرا تبسم طرف مقابل را سحر می کند و قلبش را می نوازد.
3) به طرف مقابل خود اهمیت ده و از او تقدیر کن و با مردم آنگونه برخورد کن که دوست داری با تو برخود کنند.
4) در شادی های مردم شریک شو.
5) نیازهای مردم را برآورده کن زیرا بدین ترتیب به قلبشان راه می یابی .نفس ها با برآورده کردن نیازها پر می شود .
6) از لغزشها درگذر و در روح و روان خود تسامح نشان بده .
7) در جستجوی شگفتی ها باش ودر پی آنها باش که باعث کسب دوستی و جذب قلوب می شود .
8) در هدیه دادن بخیل نباش اگر چه قیمت آن کم باشد زیرا ارزش معنوی آن بیشتر از ارزش مادی است .
9) دوست داشتن را به طرف مقابل اظهار کن زیرا کلمات دوست داشتنی به قلب ها نفوذ می کند .
10) در پی نصیحت مردم باش بگونه ای که آبروی مخاطب نرود .
11) با دیگران در حد توجه شان صحبت کن زیرا افراد میل دارند که در مدار توجه شان کسی با آنها گفتگو کند.
12) خوشبین باش و بشارت را در دور و بر خود پخش کن .
13) اگر دیگران کار خوبی انجام دادند از آنها تعریف کن زیرا ستایش در نفس اثر می گذارد اما در تعریف زیاده روی نکن .
14) کلمات خود را برگزین تا جایگاه تو بالا رود زیرا کلمه ی نیکو بهترین وسیله برای نوازش قلبهاست .
15) با مردم متواضع باش زیرا انسانها از کسی که احساس برتری می کند متنفر هستند .
16) در پی صید عیوب دیگران مباش بلکه به اصلاح عیوب خود مشغول باش .
17) هنرسکوت را بیاموز زیرا مردم کسی را که به آنها گوش می دهد دوست دارند .
18) دائره دانش خود را وسیع گردان و درهر روز دوست تازه ای بدست آور.
19) تلاش کن که تخصص و توجهات خود را متنوع تر سازی ،این کار موجب آن میشود که هم دائره علم تو افزایش یابد و هم تعداد دوستانت .
20) اگر کار خوبی برای شخصی انجام دادی منتظر عوض آن نباش .
نوشته شده در وبلاگ ( شنیده هایم از نماز ) توسط صابر طباطبائی یزدی در وبلاگ سابقم،
لطفا به آدرس http://namaz19.persianblog.com مراجعه کنید.
نماز .
وقتی می ایستم به سمت قبله و انتهای خط مکه رو تصور می کنم و یاد حرفی می افتم که مادرم ?-? سلگی به من میزد. می گفت: صابر هر چی که هست رو بنداز پشت گوشت. و بگو الله اکبر. و دیگه به ازای هر اتفاقی که افتاد نمازت رو نشکن چون این الله اکبر گفتن اسمش تکبیرالاحرام و تا سلام نماز اگر بشکنیش حرمت رو شکستی.
اون موقع من فهمیدم که برای نشکوندن حرمت نماز دو تا راه دارم . یا تکبیرالاخرام رو به تعویق بندازم و یا وقتی گفتم برای اتفاقات ساده روزمره نمازم رو نشکنم.
هنوز که هنوزه قبل از گفتن الله اکبر اول نماز تمام این حرف ها یادم میآد نمیدونم بقیه حرفهایی که میزنم رو از کجا یاد گرفتن ولی بیشترش از تکر روی شنیده هام بوده.
به خودم میگم همه تعلقاتم رو در این لحظه به دنیا باید قطع کنی و فکر کنی که آخرین نمازته و تصور کنی که اگر مردی و از اون دنیا نگاه کردی نمازی خونده باشی که قربت به خدا رو از اون دنیا توش حس کنی. تعلقاتت و کارهای نیمه کارت رو مثل آدمی که دیگه مرد فراموش کنی و نگرانی های کارهای نیمه انجام شده رو بندازی دور.
حس کنی روی کره ماه هستی و دنیا رو پشت سر گذاشتی.
این حرف هایی که به خودم میزنم.
نماز .
وقتی می ایستم به سمت قبله و انتهای خط مکه رو تصور می کنم و یاد حرفی می افتم که مادرم در ?-? سالگی به من میزد. شاید 4 سالگی شاید هم کوچکتر. می گفت: صابر هر چی که هست رو، بنداز پشت سرت و دستت رو به این علامت بنداز پشت گوش ات. و بگو الله اکبر. و دیگه هر اتفاقی که افتاد نمازت رو نشکن چون این الله اکبر گفتن اسمش تکبیرالاحرام و تا سلام نماز اگر بشکنیش حرمت رو شکستی و محرماته.
اون موقع من فهمیدم که برای نشکستن حرمت نماز دو تا راه دارم . یا تکبیرالاخرام رو به تعویق بندازم و یا وقتی گفتم برای اتفاقات ساده روزمره نمازم رو نشکنم و حتی به دلیل این ارج و قربی که خدای من برای نماز قائله فکرم رو هم تا می تونم به معنای فارسی و چیزی که می فهمم به اندازه وسعم جلب کنم.
هنوز که هنوزه قبل از گفتن الله اکبر اول نماز تمام این حرف ها یادم میآد. نمیدونم بقیه حرفهایی که میزنم رو از کجا یاد گرفتم. ولی بیشترش از فکر روی شنیده هام از مادرم بوده و تفکر ِ دائمی به اونها تا یافتن جواب برای اونها که خودم رو قانع کنم.
به خودم میگم همه تعلقاتم رو در این لحظه به دنیا باید قطع کنی و فکر کنی که آخرین نمازته و تصور کنی که اگر مُردی و از اون دنیا نگاه کردی، نمازی خونده باشی که قربت به خدا رو از اون دنیا توش حس کنی و یا حداقل تلاشت رو و وظیفه ات رو انجام داده باشی. تعلقاتت و کارهای نیمه کارت رو مثل آدمی که دیگه مُرد فراموش کنی و نگرانی های کارهای نیمه انجام شده رو بندازی دور و برای اونها بعد از نماز راه حل پیدا کنی.
حس کنی روی کره ماه هستی و دنیا رو پشت سر گذاشتی. واسه چند دقیقه همه چی تموم شد!!!
این حرف هایی که به خودم میزنم.
نوشته شده در وبلاگ ( شنیده هایم از نماز ) توسط صابر طباطبائی یزدی در وبلاگ سابقم،
لطفا به آدرس http://namaz19.persianblog.com مراجعه کنید.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نقد درست یعنی این : نقد سخنان دکتر عباسی درباره ی حکمت متعالیه
خاطره ای از شهدا در حسینیه دو کوهه به نقل از حاج سعید حدادیان
ماموریت وب2 سایت امام خامنه ای و وظیفه ی ما
سید دی آموزشی شیرپوینت 2007 به زبان فارسی ترجمه شده ی سی دی ترین
سلام
[عناوین آرشیوشده]