کاشف الاستار در ترجمه جامع الاخبار 101 فصل اول در نکاح کردن ..... ص : 101
فصل اوّل در نکاح کردن
(1) فرمود خداى تعالى وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ یعنى نکاح دهید مردان بىزن و زنان بىشوهر را از خود و از صالحان از غلامان و کنیزان خود اگر هستند ایشان فقیران بىنیاز میگرداند ایشان را خدا از فضل خود و خدا فراخست روزى او و دانا است بحال بندگان خود و فرمود رسول خدا )ص( که هر که نکاح کند بتحقیق که حفظ کرد نصف دین خود را پس باید که از خدا بترسد از نصف دیگر و فرمود رسول خدا )ص( که نکاح سنت منست پس هر که بگرداند روى از سنت من پس نیست او از من و فرمود رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله که زن کنید زن زاینده مهربان را و فرمود آن حضرت نکاح کنید تا بسیار شوید بدرستى که من فخر میکنم بشما امّتها در روز قیامت و اگر چه از شکم ساقط شود و فرمود رسول خدا )ص( که زن سیاه زاینده بهتر است از زن صاحب جمال نازاینده و فرمود رسول خدا )ص( که گشاده مىشود درهاى آسمان برحمت در چهار موضع نزد آمدن باران و نزد نظر کردن فرزند بر روى پدر و مادر و نزد گشادن در کعبه و نزد نکاح و فرمود پیغمبر )ص( بمردى عکاف نام که آیا ترا زنى هست عرض کرد نه یا رسول اللَّه فرمود آیا ترا کنیزى هست گفت نه یا رسول اللَّه فرمود آیا تو مالدارى گفت بلى یا رسول اللَّه فرمود آن حضرت که زن کن و گر نه تو از گناهکارانى و در خبر دیگر زن کن و اگر نه تو از رهبانان نصارائى و در روایت دیگر زن کن و اگر نه تو از برادران شیطانى و فرمود آن حضرت که نکاح کرده مىشود زن از براى چهار چیز از براى مال او و جمال او و نسب او و دین او پس ملازم باش صاحب دین را تا آنکه فایده یابى و روایت شده که حسن بن على علیهما السلام زن کرد زیاد از دویست زن و گاه بود که زن میکرد چهار زن را در یک عقد و فرمود پیغمبر )ص( یکى از اصحاب خود را که او زید بن ثابتست که زن کن که بدرستى که در زن کردن برکت است و پرهیزکارى و زن مکن دوازده زن را عرضکرد یا رسول اللَّه کدامند آن دوازده فرمود زن سلیطه را و نه زن بد خلق را و نه پیر را و نه زن پیر را و نه زنى که حیضش زود آید و نه زنى که پیرو هوى باشد و نه زنى که دفع کند شوهر را و نه زنى که شکایتکننده و منت نهنده باشد و نه زن فحش گوینده را و نه زنى که فرج بسته باشد که نتوان با وى دخل کردن و نه زن خورد و نه زن خرد اندام و نه زنى که فرزند از شوهر دیگر دارد و در روایت دیگر نه زن بلند بالا و نه زن بلند آواز و فرمود صلّى اللَّه علیه و آله که هر که سعى کند در نکاح تا آنکه جمع کند میان ایشان زن دهد او را خدا از حور العین و باشد او را بهر گام که رفته است و هر کلمه که گفته است بآن عبادت یک سال
کاشف الاستار در ترجمه جامع الاخبار 105 فصل سیم در ثواب خدمت بعیال ..... ص : 105
فصل سیّم در ثواب خدمت بعیال
(1) روایتست از امیر المؤمنین علیه السلام که فرمود داخل شد بر ما رسول خدا )ص( در حالى که فاطمه نشسته بود نزدیک و من عدس در دیک میریختم فرمود آن سرور یا ابو الحسن عرضکردم لبیک یا رسول اللَّه فرمود بشنو از من آنچه میگویم و نمیگویم مگر از امر پروردگار خود نیست مردى که یارى کند زن خود را در خانه الّا آنکه باشد او را بهر موئى که در بدن اوست عبادت یک ساله که روز آن بروزه باشد و شب آن بقیام و بدهد او را خداى تعالى از ثواب مثل آنچه داده است صابران را و داود پیغمبر و یعقوب و عیسى علیهم السلام را یا على هر که در خدمت عیال باشد در خانه و ننگ ندارد از آن بنویسد نام او را خداى تعالى در دیوان شهیدان و بنویسد خدا از براى وى بهر روزى و شبى ثواب هزار شهید و بنویسد از براى او بهر قدمى ثواب حجى و عمره و بدهد او را بهر رگى که در بدن اوست شهرى در بهشت یا على یک ساعت در خدمت خانه بهتر است از عبادت هزار ساله و هزار حج و هزار عمره و بهتر است از آزاد کردن هزار بنده و هزار جهاد و عیادت هزار بیمار و هزار جمعه و هزار جنازه و هزار گرسنه را سیر کردن و هزار برهنه را پوشیدن و هزار اسیر آوردن در راه خدا و بهتر است او را از هزار دینار صدقه دادن بر درویشان و بهتر است او را از خواندن توریة و انجیل و زبور و قرآن و از هزار اسیر که بخرد و آزاد گرداند آن را و بهتر است او را از هزار شتر که بدهد بدرویشان و بیرون نرود از دنیا تا آنکه ببیند جاى خود را در بهشت یا على هر که ننگ ندارد از خدمت عیال داخل گرداند او را خدا در بهشت بیحساب یا على خدمت عیال کفاره گناهان کبیره است و باز مینشاند غضب پروردگار را و مهر حور العین است و زیاد میگرداند حسنات و درجات را یا على خدمت نمیکند عیال را مگر صدیق یا شهید یا مردیکه خواهد بوى خدا خیر دنیا و آخرت را
خصال-ترجمه جعفرى ج433 1 دعاى پنج کس مستجاب نشود ..... ص : 433
دعاى پنج کس مستجاب نشود
71- محمد بن حماد حارثى از امام صادق )ع( نقل مىکند که پیامبر خدا )ص( فرمود: دعاى پنج کس مستجاب نمىشود: مردى که خداوند اختیار طلاق زنش را به
خصال-ترجمه جعفرى ج1 ص: 435
او داده ولى او را اذیت مىکند در حالى که مالى دارد که به او بدهد و او را رها کند و مردى که برده او سه بار از او فرار کند و او را نفروشد و مردى که از کنار دیوار کجى عبور کند و او در حال فرو ریختن به روى اوست ولى شتاب نکند و دیوار بر او فرو ریزد و مردى که به مردى قرض بدهد و بر آن شاهد نگیرد و مردى که در خانهاش بنشیند و بگوید: خدایا به من روزى برسان و خود طلب روزى نکند.
خصال-ترجمه جعفرى ج169 2 در شیعه ده خصلت است ..... ص : 169
در شیعه ده خصلت است
40- عمرو بن ابى المقدام از پدرش نقل مىکند که امام باقر )ع( به من فرمود: اى ابو المقدام! همانا شیعیان على )ع( )از کثرت عبادت( رنگشان پریده و لاغر اندامند و پوست خشکى دارند و لبهایشان نیز خشکیده و شکمهایشان گرسنه است و رنگهایشان دگرگون است و چهرههایشان زرد است هنگامى که شب فرا رسد زمین را فرش خود قرار مىدهند و پیشانىها بر آن مىگذارند سجده آنان و اشک چشمانشان و دعا کردنشان و گریستنشان بسیار است مردم شادمانند ولى آنان غمگین هستند.
خداوند در دو مورد به بنده اش مباهات کرده و در دو جا این موضوع رو داریم:
نماز حضرت فاطمه (س) و جهاد حضرت علی (ع)
منبع: درس امام شناسی - مدرسه خان (بروجردی) - استاد شیخ حسین گنجی - 09/1386 آذر ماه 1386
خصال-ترجمه جعفرى ج433 1 پنج کس ملعونند ..... ص : 431
1)
در روز عید قربان چیزى بافضیلتتر از پنج خصلت نیست
68- ابان بن محمد از امام جواد )ع( نقل مىکند که فرمود: در روز عید قربان چیزى با فضیلتتر از پنج چیز نیست: قربانى کردن یا راه رفتن در جهت نیکى به پدر و مادر یا خویشاوندى که قطع رحم کرده تا به او چیزى ببخشد و آغاز سلام کند یا مردى که از بهترین جاى قربانیش به دیگران اطعام کند و بقیه آن را به همسایگان از یتیمان و بیچارگان و بردگان بدهد و از اسیران دلجویى کند.
حرکت سید الشهداء ع از مکه به سوى عراق
بدان که خروج مسلم بن عقیل رحمة اللَّه علیه در کوفه روز سهشنبه هشتم ذى حجه در سال شصت هجرى بود و شهادتش در روز چهارشنبه نهم همان ماه در روز عرفه بود و حرکت کردن حسین علیه السّلام از مکه بسوى عراق مصادف با همان روزى که مسلم در کوفه خروج کرد روز ترویه )هشتم ذى حجة( بود و این پس از آنى بود که آن حضرت دنباله ماه شعبان و ماه رمضان و شوال و ذى قعدة و هشت روز از ذى حجة سال شصت هجرى را در مکه ماند و در این مدت که در مکه بود گروهى از مردم حجاز و بصره نزدش گرد آمده بخاندان و دوستان آن حضرت پیوستند و چون اراده فرمود از مکه بسوى عراق رهسپار شود طواف کرد و میان صفا و مروه را سعى نمود و از احرام خود بیرون آمده و احرام حج را مبدل بعمره کرد زیرا نمیتوانست حج را تمام کند از بیم آنکه او را در مکه بگیرند و بنزد یزید بن معاویه ببرند پس آن حضرت با خاندان و فرزندان خود و آنان که باو از شیعیان پیوسته بودند از مکه بیرون آمد و هنوز خبر شهادت مسلم باو نرسیده بود زیرا مسلم در همان روزى که آن حضرت علیه السّلام از مکه بیرون آمد خروج کرد چنانچه گفته شد. (1) از فرزدق شاعر روایت شده که گفت: در سال شصت هجرى بهمراه مادرم براى بجا آوردن حج بمکه میرفتم پس همچنان که مهار شتر او را بدست داشتم و در حرم )حدود مکه که جزء حرم است( وارد شدم ناگاه حسین بن على علیه السلام را دیدار کردم که با شمشیر و اسلحه از مکه بیرون میرود پرسیدم این قطار شتر از کیست؟ گفتند: از حسین بن على علیهما السّلام است پس بنزد آن حضرت آمده سلام کرده و عرض کردم: خداوند خواسته و آرزویت را در آنچه میخواهى روا سازد پدر و مادرم بفدایت اى فرزند رسول خدا چه چیز تو را بشتاب واداشت که از انجام حج دست باز دارى؟ فرمود: اگر شتاب نمیکردم گرفتار میشدم سپس بمن فرمود: تو کیستى؟ عرض کردم: مردى از عرب میباشم و بخدا سوگند بیش از این من نپرسید )و تفتیش شناسائى مرا ننمود( سپس فرمود: مرا از مردمى که در پشت سر دارى )مردم عراق( آگاه کن )که در باره یارى ما چگونه هستند(؟ من عرض کردم: از مرد آگاهىپرسیدى )و من خوب آنان را مىشناسم( دلهاى مردم با شما است ولى شمشیرهاشان با دشمنانتان میباشد و قضا )و قدر الهى( از آسمان فرود آید و خدا آنچه خواهد بجا آورد فرمود: راست گفتى کار بدست خدا است و هر روزى در کاریست پس اگر قضا )و خواست خدا( فرود آمد بدان چه ما میخواهیم و بدان خوشنودیم )و بر طبق دلخواه ما بود( پس خداى را بر نعمتهایش سپاس گوئیم و او خود نیروى شکرگزاریش را عنایت کند و اگر بر دلخواه ما نشد پس دور نشود از خواسته خود آن کس که نیتش حق باشد و پرهیزکارى پیشه کند.ادامه مطلب...
اسرار توحید-ترجمه التوحید 478 »باب شصت و سیم«
در ذکر مجلس حضرت امام رضا(ع) با اهل
امام رضا (ع) فرمود که اى عمران چیز محالى گفتى در این گفتارت که کائن اول در وجهى از وجوه و راهى از راهها متغیر مىشود تا آن که بذات او برسد آنچه او را تغییر دهد اى عمران آیا آتش را مىیابى که تغیرش بغیر خود آن
اسرار توحید-ترجمه التوحید، ص: 479
باشد یا آیا حرارت را مىیابى که خود را بسوزاند یا آیا هرگز دیده را دیده که دیده خود را دیده باشد عمران گفت که این را ندیدهام اى سید من آیا مرا خبر نمیدهى که آیا آن جناب در آفریده است یا آفریده در او است (1) امام رضا (ع) فرمود که اى عمران از این بزرگوارتر است نه او را در آفریده است و نه آفریده در اوست و آن جناب از این برترى دارد و بزودى بتو چیزى را اعلام کنم یا تعلیم دهم که خدا را بآن بشناسى
و لا قوة الا باللَّه
مرا خبر ده از آینه که آیا تو در آنى یا آن در تو است پس اگر چنان باشد که هیچ یک از شما در صاحب خویش نباشید بچه چیز بآینه بر نفس خود استدلال میکنى عمران گفت بروشنى که در میان من و آنست امام رضا (ع) فرمود که آیا از این روشنى در آینه مىبینى بیشتر از آنچه آن را در چشم خود مىبینى عمران گفت آرى امام رضا (ع) فرمود که آن را بما بنما عمران هیچ جواب نداد حضرت فرمود پس من نور را نمىبینم مگر آنکه هر یک از تو و آینه را بر نفسهاى شما دلالت کرده است بىآنکه در یکى از شما باشد و این را مثالهاى بسیار است غیر از این که جاهل در آنها جاى سخنى را نمىیابد و نمیتواند که حرف زند و خدا را داستان برتر است بعد از آن حضرت بسوى مأمون التفات فرمود و فرمود که نماز حاضر شد و وقت آن آمد عمران گفت که اى سید من مسأله مرا بر من قطع مکن که دلم نرم شده امام رضا (ع) فرمود که نماز میکنم و بر میگردم پس آن حضرت بر پا شد و مأمون نیز بر پا شد امام رضا (ع) در درون نماز کرد و مردم در بیرون در پشت سر محمد بن جعفر نماز کردند بعد از آن هر دو بیرون آمدند و امام رضا (ع) بجائى که نشسته بود برگشت و عمران را طلبید و فرمود که اى عمران بپرس
التوحید للصدوق 65 435 باب ذکر مجلس الرضا علی بن موسى ع مع أهل الأدیان و أصحاب المقالات مثل الجاثلیق و رأس الجالوت و رؤساء الصابئین و الهربذ الأکبر و ما کلم به عمران الصابی فی التوحید عند المأمون
قَالَ عِمْرَانُ لَمْ أَرَ هَذَا أَ لَا تُخْبِرُنِی یَا سَیِّدِی أَ هُوَ فِی الْخَلْقِ أَمِ الْخَلْقُ فِیهِ قَالَ الرِّضَا ع جَلَّ یَا عِمْرَانُ عَنْ ذَلِکَ لَیْسَ هُوَ فِی الْخَلْقِ وَ لَا الْخَلْقُ فِیهِ تَعَالَى عَنْ ذَلِکَ وَ سَأُعَلِّمُکَ مَا تَعْرِفُهُ بِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ أَخْبِرْنِی عَنِ الْمِرْآةِ أَنْتَ فِیهَا أَمْ هِیَ فِیکَ-
التوحید للصدوق، ص: 435
فَإِنْ کَانَ لَیْسَ وَاحِدٌ مِنْکُمَا فِی صَاحِبِهِ فَبِأَیِّ شَیْءٍ اسْتَدْلَلْتَ بِهَا عَلَى نَفْسِکَ قَالَ عِمْرَانُ بِضَوْءٍ بَیْنِی وَ بَیْنَهَا فَقَالَ الرِّضَا ع هَلْ تَرَى مِنْ ذَلِکَ الضَّوْءِ فِی الْمِرْآةِ أَکْثَرَ مِمَّا تَرَاهُ فِی عَیْنِکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ الرِّضَا ع فَأَرِنَاهُ فَلَمْ یُحِرْ جَوَاباً قَالَ الرِّضَا ع فَلَا أَرَى النُّورَ إِلَّا وَ قَدْ دَلَّکَ وَ دَلَّ الْمِرْآةَ عَلَى أَنْفُسِکُمَا مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونَ فِی وَاحِدٍ مِنْکُمَا وَ لِهَذَا أَمْثَالٌ کَثِیرَةٌ غَیْرُ هَذَا لَا یَجِدُ الْجَاهِلُ فِیهَا مَقَالًا- وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى ثُمَّ الْتَفَتَ ع إِلَى الْمَأْمُونِ فَقَالَ الصَّلَاةُ قَدْ حَضَرَتْ فَقَالَ عِمْرَانُ یَا سَیِّدِی لَا تَقْطَعْ عَلَیَّ مَسْأَلَتِی فَقَدْ رَقَّ قَلْبِی قَالَ الرِّضَا ع نُصَلِّی وَ نَعُودُ فَنَهَضَ وَ نَهَضَ الْمَأْمُونُ فَصَلَّى الرِّضَا ع دَاخِلًا وَ صَلَّى النَّاسُ خَارِجاً خَلْفَ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ ثُمَّ خَرَجَا فَعَادَ الرِّضَا ع إِلَى مَجْلِسِهِ وَ دَعَا بِعِمْرَانَ فَقَالَ سَلْ یَا عِمْرَان
امروز صبح قسمت شد که با خانوم ام برم تا حرم و زیارت کنم و بیام سر کار. زیارتی که وقتی دلم میشکنه و میرم اونجا به خودم تلقین می کنم که اینجا حرم مادرم زهراست. دیگه این حال، حال خودت نیست. دیگه این حرف ها مال تو نیست. فکر و زبون وصل میشه به ملکوت این عالم و حرف هایی میزنه و چیز هایی می خواد که تو خودت هم می دونی اینها مال تو نیست. تو در حد و اندازه ی این حرف ها نیستی. طلب می کنی، آخه شنیدی که دل شکسته، خواستگار داره. خواهان داره. مشتری دست به نقد پاش وایساده که هزار برابر داره می خره و طمع تو به اون نقدی که داری تجارت می کنی نمیرسه، که بخوای طمع کنی و بیشتر بخوای ازش پول بگیری. آخه سود بیشتر توی کار های مادی دنیایی، وقتی به ذهن میرسه که میبینی اگه انقدر مشتری می خواد سریع بخره دست نگه دارم؟!!! اما اینجا حرم حق است و هیچ کس را جز دلشستگان به این راحتی ها راه نمی دهند. پس هر چه می خواهی الان بخواه. سریع. از استغفار تا خیر دنیا و آخرت. تا عاقبت بخیری و سلامتی برای عبودیت و ...
حرم حضرت فاطمه ی معصومه سلام الله علیها
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نقد درست یعنی این : نقد سخنان دکتر عباسی درباره ی حکمت متعالیه
خاطره ای از شهدا در حسینیه دو کوهه به نقل از حاج سعید حدادیان
ماموریت وب2 سایت امام خامنه ای و وظیفه ی ما
سید دی آموزشی شیرپوینت 2007 به زبان فارسی ترجمه شده ی سی دی ترین
سلام
[عناوین آرشیوشده]