خصال-ترجمه جعفرى ج433 1 دعاى پنج کس مستجاب نشود ..... ص : 433
دعاى پنج کس مستجاب نشود
71- محمد بن حماد حارثى از امام صادق )ع( نقل مىکند که پیامبر خدا )ص( فرمود: دعاى پنج کس مستجاب نمىشود: مردى که خداوند اختیار طلاق زنش را به
خصال-ترجمه جعفرى ج1 ص: 435
او داده ولى او را اذیت مىکند در حالى که مالى دارد که به او بدهد و او را رها کند و مردى که برده او سه بار از او فرار کند و او را نفروشد و مردى که از کنار دیوار کجى عبور کند و او در حال فرو ریختن به روى اوست ولى شتاب نکند و دیوار بر او فرو ریزد و مردى که به مردى قرض بدهد و بر آن شاهد نگیرد و مردى که در خانهاش بنشیند و بگوید: خدایا به من روزى برسان و خود طلب روزى نکند.
حرکت سید الشهداء ع از مکه به سوى عراق
بدان که خروج مسلم بن عقیل رحمة اللَّه علیه در کوفه روز سهشنبه هشتم ذى حجه در سال شصت هجرى بود و شهادتش در روز چهارشنبه نهم همان ماه در روز عرفه بود و حرکت کردن حسین علیه السّلام از مکه بسوى عراق مصادف با همان روزى که مسلم در کوفه خروج کرد روز ترویه )هشتم ذى حجة( بود و این پس از آنى بود که آن حضرت دنباله ماه شعبان و ماه رمضان و شوال و ذى قعدة و هشت روز از ذى حجة سال شصت هجرى را در مکه ماند و در این مدت که در مکه بود گروهى از مردم حجاز و بصره نزدش گرد آمده بخاندان و دوستان آن حضرت پیوستند و چون اراده فرمود از مکه بسوى عراق رهسپار شود طواف کرد و میان صفا و مروه را سعى نمود و از احرام خود بیرون آمده و احرام حج را مبدل بعمره کرد زیرا نمیتوانست حج را تمام کند از بیم آنکه او را در مکه بگیرند و بنزد یزید بن معاویه ببرند پس آن حضرت با خاندان و فرزندان خود و آنان که باو از شیعیان پیوسته بودند از مکه بیرون آمد و هنوز خبر شهادت مسلم باو نرسیده بود زیرا مسلم در همان روزى که آن حضرت علیه السّلام از مکه بیرون آمد خروج کرد چنانچه گفته شد. (1) از فرزدق شاعر روایت شده که گفت: در سال شصت هجرى بهمراه مادرم براى بجا آوردن حج بمکه میرفتم پس همچنان که مهار شتر او را بدست داشتم و در حرم )حدود مکه که جزء حرم است( وارد شدم ناگاه حسین بن على علیه السلام را دیدار کردم که با شمشیر و اسلحه از مکه بیرون میرود پرسیدم این قطار شتر از کیست؟ گفتند: از حسین بن على علیهما السّلام است پس بنزد آن حضرت آمده سلام کرده و عرض کردم: خداوند خواسته و آرزویت را در آنچه میخواهى روا سازد پدر و مادرم بفدایت اى فرزند رسول خدا چه چیز تو را بشتاب واداشت که از انجام حج دست باز دارى؟ فرمود: اگر شتاب نمیکردم گرفتار میشدم سپس بمن فرمود: تو کیستى؟ عرض کردم: مردى از عرب میباشم و بخدا سوگند بیش از این من نپرسید )و تفتیش شناسائى مرا ننمود( سپس فرمود: مرا از مردمى که در پشت سر دارى )مردم عراق( آگاه کن )که در باره یارى ما چگونه هستند(؟ من عرض کردم: از مرد آگاهىپرسیدى )و من خوب آنان را مىشناسم( دلهاى مردم با شما است ولى شمشیرهاشان با دشمنانتان میباشد و قضا )و قدر الهى( از آسمان فرود آید و خدا آنچه خواهد بجا آورد فرمود: راست گفتى کار بدست خدا است و هر روزى در کاریست پس اگر قضا )و خواست خدا( فرود آمد بدان چه ما میخواهیم و بدان خوشنودیم )و بر طبق دلخواه ما بود( پس خداى را بر نعمتهایش سپاس گوئیم و او خود نیروى شکرگزاریش را عنایت کند و اگر بر دلخواه ما نشد پس دور نشود از خواسته خود آن کس که نیتش حق باشد و پرهیزکارى پیشه کند.ادامه مطلب...
در آسمان آبی لقاء خودت رخصت فرصت پرواز دادی و ماهی هدایتشان را در دریای قضاء خودت پروراندی آنانکه زنگار هر چه غیر، از آینه ی دلشان زدودی، تا آنچه رخسار تو را به تمامه در قلب های خویش به تماشا نشستند.
خدایا ! مارا از آن بندگانت قرار ده، که در دود آتش عشقی که تو در خرمنشان افکندی، تصویر روشن تو را دیدند و، خانه ی دل، برای ورود تو از اغیار تهی کردند. آنانکه در فضای خلوصشان، جز بوی گل مریم تو نپیچید، و در برکه ی چشمشان، جز نیلوفر آبی تو نرویید. آنانکه، بودشان را، جز در سجود سپاس تو ندیدند.
خدایا ! ما را از آنان قرار ده، که پیشانی شان سجده گاه عظمت تو، و چشمانشان بی خواب خدمت تو، و اشک هایشان زبان خشیت تو، و قلب هایشان متعلق محبت تو، و دل هاشان لرزان محاقت توست. ای آنکه ماه های رخسار تو روشنایی راه و زیبایی نگاه عاشقان توست.
ای آنکه تنزه جمالت دل های عارفان را جلای اشتیاق می بخشد.
آتش عشقت را در خرمن وجودم بیافکن، تخم دوست داشتنت را گلدان دلم بکار، سبزینه ی محبت ات رادر برگ های به زردی گراییده وجودم بدوان.
خدایا ! من عشق به تو را هم از تو می خواهم، و عشق به عاشقان تو را و عشق به هر کاری که مرا به تو نزدیک کند.
خدایا ! عشقت را در دلم انداز، و عشق به اولیائت را، و عشق به جاده ی منتهی به سوی تو را و عشق به علامات راهنمای به سوی تو وعشق به زائران تورا و عشق به زاهدان راه تو.
خدایا ! مرا چشمی ده که فقط گریان تو باشد و سینه ای که فقط سوزان تو.
خدایا ! خودت را معشوق ترین من قرار بده و مرا عاشق ترین خویش.
خدایا ! چشم جوببارک عشق مرا به تماشای دریایت روشنی ده. مباد که دل من اسیر جز تو شود و پیشانی قلبم برخاک محبت دیگری بساید.
خدایا ! نکند که روی از من بتابی و نشود که نگاه حیرانم را منتظر بگذاری.
ای پاسخ دهنده و ای اجابت کننده !
ای گل بخشش دیگران از گلزار تو !
ای باغبان رحمت ! تهیه و ضبط و درست کردن فایل صوتی لینک اینجا از صابر طباطبائی یزدی
برنامه ی قبل از اذان صبح از شبکه ی اول سیما نثر نظم گون از سید مهدی شجاعی
راستی ماها با چه رویی دعای عهد رو می خونیم. با چه رویی کسایی که راه ائمه رو بستند، لعن می کنیم. وقتی خودمون هیچ کاری برای اسلام نکردیم. آیا هیچ کاری نکردن خیانت نیست. دعا بخونیم و لعن کنیم اما حواسمون باشه که خودمون هم راه ائمه رو نبندیم و هیچ کاری نکردن رو بستن راه ائمه بدونیم. یه کم سخت گیر باشیم و خودمون رو جدی و سختگیرانه سرزنش و موعظه کنیم.
این حرف اصلی من نبود. می خواستم بگم که منظور ما از اینکه خدایا اون روی ماه رو به ما نشون بده چی می تونه باشه؟ ما دوست داریم زمان امام زمان باشیم. ما دوست داریم مقدمات ظهور اون بزرگوار رو فراهم کنیم. ما می خواهیم در هدف خلقت سهمی داشته باشیم. مگر نه اینکه هدف از خلقت انسان خلیفة الله شدن و بودنه ! از وقتی سر درس استاد مجاهدی نشستم و اون داستان ها رو از شهید بهشتی برامون تعریف کردند دستام میلرزه و تایپ می کنم. نوشتن و برون ریزی درد دلها و مفاهیم هم سخت شده. اصلا به سختی و با وسواس خاصی می نویسم زیرا استاد گفت تا طلبه انقدر پخته نشده باشه به این راحتی ها نباید صاحب نظر بشه و نقد کنه و تعریف جدید ارائه بده. ایشون استدلال می کنن که تا وقتی قلم نپخته و مزکی نشده ممکنه به خطا بره. آخه سر درس 31 کتاب 40 حدیث امام بود که این رو از حضرت امام خمینی دیدیم. و گفتند که شهید بهشتی اجازه نمی دادند به این راحتی قلمی برای تفسیر و کارهای ظریف شروع به تشریح و نشر مفاهیم بده زیرا ممکنه بیش از مفید بودن مضر باشه. برگردیم سر بحث اصلی مون، ما برای اینکه این دعا ها برامون مستجاب بشه می تونه راه های زیر رو بره و می خوام نتیجه ای بگیرم. یه کسی مثل امام دعای عهد بخونه دعای صادقانه کرده اما یه کسی مثل من که هیچ کاری نکرده چطور می تونه یه همچین خواسته ای داشته باشه. آیا این خواسته با اعمالم می خونه. آیا دروغ دعا کردن نیست. آیا ریا و دورویی نیست که اعمال انسان با اقوال و خواسته هاش نسازه؟ ما شاید میگیم و هر روز می خواهیم که به تدریج اون راه رو بریم شاید از امام زمان هر روز صبح می خواهیم که امروزمون رو طوری قرار بده که تدریجا بتونیم برای رفتن اون راه سخت، آماده بشیم. شاید از اون یار سفر کرده می خواهیم و درخواست می کنیم تا کمک مون کنه تا در این مسیر نمونیم. راه غلط رو نریم.
من هر وقت این دعا رو می خونم دستم رو روی قلبم میذارم و میگم یا امام زمان من میدونم که شما اول باید به قلب و فکر من ظهور کنی تا من هر روز از شر وسوسه ها با عقل و حکمت عبور کنم و یواش یواش شیعه ی خوبی بشم و تا اینکه چشم های من لیاقت دیدن نور تورو پیدا کنن. گناه هام رو کم کنم. سوادم رو زیاد کنم تا در وقت های برخورد با نادانی هام و جهلم، کارای شیطانی نکنم. و با کمک احادیث انوار الهی یعنی 11 ائمه ی قبلی خودم رو بسازم و وقتی از اون دریای عمیق عبور کردم و لایق شدم بتونم در خدمت امام زمانم به عنوان یه آدم کامل شمشیر حق علیه باطل باشم. و اون وقتی اتفاق می افته که آدم کامل بشم و راهش چیزی نیست بجز در خدمت آیات و روایات بودن و خدمت صادقانه کردن به خلق خدا.
یه جنبه ی دیگر هم به ذهنم رسیده که از راه ازدواج و تربیت اولاد صالح و همان روایتی که از پیامبر داریم که نصف دین کامل میشه می گذره. یعنی تربیت اولاد صالح و باقیات صالحات که شاید او بتونه یار خوبی برای امام زمانش باشه
یه نگاه به اسلام می اندازم. به الگوهامون به امامان و زندگیشون و منش اشون. بعد یه نگاهی می اندازم به خدایی که من رو آفرید و هدف از خلقت که واسه انسان تکامل رو خواسته که بهش الان زندگی داده دنیا داده. عمر داده. الان زنده اس و داره می خونه.
می دونم چی از من می خواد. الان دیگه لازمه دوباره یه نگاه به ائمه بندازم. ایندفعه دیگه لازم نیس چیزی بهم بگی یا تفسیر و توضیح بدی. خودم می فهمم که اونها چطور زندگی کردند و حتی وظیفه ی خودم رو هم بهتر میفهمم.
می رم سراغ آدم هایی که دارند رو کره زمین گناه می کنن. گناه نه. بزرگ ترین گناه که غفلت از هدف آفرینش اشونه. یه عده اون گوشه ی دنیا کافرند به خدا. سردرگم اینکه خدا هست یا نه. یه عده به هر دین و آئینی کافرند و حاضر نیستند حتی یه لحظه به یکی از فریضه ها عمل کنند و خودشون رو در قید و بند قرار بدهند و فقط دوست دارند که خواسته و امیال دنیایی شون رو پاسخ گو باشند.
میام توی ایران. باز هم آدم های مختلف می بینم. بعضی هامون که از خانواده ی غیر مذهبی و غیر دینی هستیم. بعضی دیگه هم که مثلا توی شهر مذهبی به دنیا اومدیم و یه سری کار ها فرهنگ عمومی ماست. همون آَش و همون کاس اس. هیچ کس حاضر نیس به معنای واقعی عوض بشه. جهاد کنه. قیام واقعی کنه. تلاش اش رو واسه درس. واسه خدمت چند برابر کنه. آخه آدم مومن باید مثل رهبر قیام کنه و توی هر زمینه ای هر کاری از دستش بر می آد انجام بده وگر نه هیچ.
شیطون از همه ی ما داره بت میسازه یه مجسمه ی ثابت که دیگه کار واسه تغییر و عوض کردنش گذشته. انگار اصلا خیال نداریم عوض بشیمو تلاش کنیم. فقط یه سری چیز ها لق لقه ی زبون امون شده. گریه کردن و دعا خوندن و یه سری مراسم ها که انجامشون ندیم خیلی بهتره. چون با عمل ها و نتیجه ی عمل هامون جور در نمی آد. بخونیم. نماز باید بخونیم. نماز جمعه و راهپیمایی ها باید شرکت کنیم. دعا و مناجات نه تنها لازمه بلکه واجبه. هر جور اتحاد و عمل دسته جمعی که سفارش شده هم لازمه. اما بابا جون یه کم همت در اعمال روزمزه. در اخلاق. در وظیفه شناسی. بابا مگه ما نباید یه اتفاقی از درون برامون بیافته. مگه نباید عوض بشیمو مگه نباید از این همه گریه و فریضه نتیجه ای بگیریم تا کی صحبت از پول و مادیات و جمع کردن سکه رو سکه.
شب قدریه بعضی چیز ها برام دارن بی معنی میشن. کل سال خدا می دونه که سخنرانی گوش دادم. کل سال مناجات کردم. کل سال سعی کردم از هر روزش استفاده کنمو کل سال تفسیر گوش دادم و سعی کردم قرآن رو توی زندگیم احیا کنم. هم عملا و هم مدعی بشم که می تونم. هم بخوام از خدا. زاری کنم. زجه بزنم. حس می کنم امشب. در یک شب چه چیزی می تونه من رو تغییر بده.؟ من توقع یه زلزله ی بزرگ دارم. فک کن امشب هم مثل همه شب های دیگه یه انگشت ندامتی گزیدیم که نمی دونیم و هیچ به هیچ تغییری نکردیمو فقط داریم بار گناهانمون رو با از دست دادن موقعیت های خوبی مثل چنین شبی سنگین تر می کنیمو به ازای هر شبی که انقدر استغفار کردیم باید جواب بدیم. اگر نمی خواهیم مسلمون بشیم چرا اینقدر فیلم بازی می کنیم؟ بیاییم بریم دنبال کارمون !!! اگه می خواهیم آدم بشیم به خدا این رسمش نیست.
همه چیز درسته و همه چیز سر جاشه. من نمی خوام بگم نکن. می خوام بگم این همه راه رو اومدی کامل اش کن. همت کن. اراده کن. تصمیم بگیر. تو اومدی که بپری. پرنده باشی. بشو. اگه نپری به هدف خلقت نرسیدی.
رسمش اینه که این همه زاری به درگاه خدا (اگه واقعا زاری به درگاه خداست) خودش رو توی چند تا چیز نشون بده
اول خدمت به خلق = همه ی ما از صبح تا شب واقعا به فکر کم کردن مشکلات خودمون هستیم یا مملکتمون؟ یا همسایمون. یا کم کردن فقر از جامعه ی اسلامی. فقر مالی فقر علمی
دوم انفاق. اون حلقه ی مفقوده ی همه ی جوامع توی کل دنیا. اگه پولی دنیا داره به اسم انفاق خرج می کنه واسه حفظ آبروشه. به ما گفتند تنها اون انفاقی ازتون پذیرفته میشه که بهترین و عزیز ترین چیزتون بگذرین و بخشش کنین نه هر صبح 200 تومن و 2000 تومن. خیلی بیشتر از اینها. اگه راست میگین از هر چی بهتون دادند، انفاق کنید. اگه راست میگید که نعمت های خدا رو نمیشه شمرد. بشمر و تا آخر عمرت از اونها انفاق کن. اگه به دنیا اومدی مادر مهربون داشتی، همین الان برو تکفل یه یتیم رو بگیر اگر مال داشتی از بهترین مال هات بگذر و انفاق و صدقه و زکات و خمس ات رو بده. اگه عمر بهت داده جون یه نفر رو که از قرض توی زندون داره عمرش تلف میشه جلوگیری کن. اگه استاد خوب داشتی، استاد خوب دیگری باش. اگه جای خوب درس خوندی شرایطی رو برای خوب درس خوندن بقیه فراهم کن. اگه جوانی ات رو قدر دونستی و خوب استفاده کردی، به دیگری هم یاد بده که اینطور بشه. اگه چیزی بلدی یاد بده. اگه تجربه ای داری به دیگران هم بده.
سوم عبادت. که همه ی اینها که شمرم از تو عابد میسازه - قربت الی الله - الله اکبر -
یه نام خدا
دعاها و احادیث
هر چی بنده های صالح خدا و با تقوا دارند از تقواشونه و سپس از دعاها و احادیث و در یک کلمه از ائمه دارند. اونها بعد از تهجد و راز و نیاز و توکل و توسل در عمق اشون که می نگری هیچ چیز بجز خدا نمی یابی و دعاهاشون در حق خودشون بوده که اونها رو به اینجا رسونده.
عبرت گرفتن یعنی از کنار حادثه ای بی تفاوت عبور کردن ؟ یا درس گرفتن و متحول شدن و برنامه ریزی دقیق کردن و همت کردن و طریق زندگی رو به سمتی پیش بردن که خودت پیش وجدانت راحت باشی؟ که خب تونستم توبه کنم ! و فقط استغفر الله نگفتم
خدایا به ما توفیق بده که به فرموده امام زین العابدین (در صحیفه دعای شماره ی 31) خوب گوش بدیم و بتونیم توبه ی واقعی کنیم
(در صحیفه سجادیه دعای شماره ی 31) لینک لینک2 نیایش در درخواست توبه و طلب مغفرت از خداى تعالى
وادی خاصی هستی وادی تو وادی ابدی ات باشد یا نباشد آنجا باش که از آن لذت می بری. من که همیشه دعا می کنم که اللهم ادخلنی مدخل صدقا و اخرجنی مخرج صدقا و ... یادمه که پدر من همیشه می گفت:"کاش قبل از 40 سالگی می فهمیدم که هر وادی و کاروانسرایی که گذشت باید از آن گلی چید و گذر کرد. از وقتی این را گفت و اون دعا را یاد داد از خدا خواستم در هیچ مرحله از مراحل تکامل مرا در وادی ای سرگردان نکند. بی رو درواسی بهت گفتم تجربه ی 40 ساله ی پدرم رو نمی دونم ماها هم چهل سالمون بشه شاید باز هم فکر کنیم که چرا در وادی هایی ماندیم و عمر (...) مان رفت. شاید هر چه بدانی و بخواهی کم باشد. نرسی.
بمانی . باید داخل شد و گذشت. باید رفت و همه چیز را به خدا سپرد. باید عبودیت را هر لحظه تجدید کرد و توبه از اعمال چه اعمال نیک و چه اعمال بد یعنی همین . شاید چشم ها را باید شست و جور دیگر باید دید برای هر لحظه سروده شده باشد.
355 روز دیگه کی زنده است؟
پس آخرین نماز و روزه ها و استغفار هاست که یقینا اثر گذار است.
با امید زندگی کنیم . خدایی زندگی کنیم و اونطور که او خواسته در قرآن
نستغفره و نساله التوبه
http://diniblog.com/etekaf.html
از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است: هرگاه یکی از شما خواب بد و ناراحت کننده ای ببیند، چنین خوابی وسوسه و تلقین شیطانی است، باید با گفتن اعوذ بالله من الشیطان الرجیم از شر و آثار بد آن حتما به خداوند پناه ببرد و آن را برای دیگران بازگو نکند. تا زیانی متوجه او نگردد.در بیان دیگری از آن حضرت روایت شده: هرگاه رویای ناراحت کننده ای برای کسی پیش آید، آن را برای کسی بازگو نکند، بلکه حرکت کند و نماز بخواند.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نقد درست یعنی این : نقد سخنان دکتر عباسی درباره ی حکمت متعالیه
خاطره ای از شهدا در حسینیه دو کوهه به نقل از حاج سعید حدادیان
ماموریت وب2 سایت امام خامنه ای و وظیفه ی ما
سید دی آموزشی شیرپوینت 2007 به زبان فارسی ترجمه شده ی سی دی ترین
سلام
[عناوین آرشیوشده]