سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و شنید که مردى از خارجیان شب بیدار است در نماز و خواندن قرآن ، فرمود : ] به یقین خفتن به که با دو دلى نماز گزاردن . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 85 دی 14 , ساعت 3:4 عصر

"مطمئنی کسی رو نمی خوای". آره . هر روز صبح که از خواب پا میشم بعد از خاطره تلخ گذشتم .از خودم این سوال رو می پرسم. بعدشم به خودم میگم ول کن بابا . اون فرشته آسمونی که هر مردی یا زنی توی ذهنش انتظارش رو داره میسازه شاید اگه خیلی آدام باشه، تو بهشت بهش بدن اینجا همه چی محدوده. همه چی!

فقط روی کره زمین تنها چیزی که من پیدا کردم نا محدوده ... و واقعا در حد کمالات ماورائیه. مهر مادریه. همین.

"انتظارش رو داره"

"خاطره تلخ گذشتم"

اما از اون طرف هر وقت به یاد این همه توصیه و سفارش پیامبر خدا میافتم و از اون لحاظ بررسی می کنم که مسیر تکامل از اون جاده می گذره و نه جاده تنهایی و مجردی که اون هم به سبک جوون های امروزی توی ذهن من تداعی میشه ... باز یاد این قانون که همیشه واسه من حرف داره میافتم که خدایی که نیازی بشر رو میدونه حتما به اندازه ای که قراره که من توی دنیا بالا برم یاری هم برای من آفریدهو من رو برای اون. که من این ریختی شدم و هیچکی دیگه بجز اون نباید و اصلا و صلاح نیست که بیاد توی زندگی من. شاید باید قدر این روزها رو دونست و همدم مادر بود و هوای اون رو داشت و ازش حرف شنوئی کرد و نگاهش کرد و نگاهش داشت و احترامش رو حفظ کرد و به خدای بزرگ نشون داد که نگاه قادر متعال رو و ارزش و احترام و مقام مادر رو میشناسی



لیست کل یادداشت های این وبلاگ