سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر آوندى بدانچه در آن نهند تنگ شود جز آوند دانش که هر چه در آن نهند فراختر گردد . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 87 مهر 15 , ساعت 12:32 صبح

بعد از دانشگاه یا قبل از کار. بعد از دیپلم یا قبل از
درگیری های روزمره. در اولین وحله ی زندگی. از خودم می پرسم که خدایا چرا جوون ها
در اولین تجربه ی زندگی شون سختی می کشند. بالاخره مجبور می شوند که بروند سربازی.
چه با اجبار چه ناچاری. دو سال عمرشون رو از عزیز ترین سال های عمرشون باید بیگاری
بکشند. باید مقاوم بشند. چون دفاع یه چیز معقولیه. توی این جنگل اگه بخوای زندگی
کنی باید از خودت دفاع کنی تا زیر پای حیوون های دنیا پرست له نشی. پس همه باید
آماده باشند. همه ی قشر ها. همه باید تفنگ به دست گرفتن رو بدونند. دفاع از ناموس
و مملکت و مردم.

اما تاحالا فکر کردی که سربازی نشسته باشه و با خودش خلوت
کرده باشه و به این نتیجه رسیده باشه که بقیه ی عمرش هم سرباز باشه و حتی تفنگش هم
مال خودش نباشه. جایی که می خوابه هم مال خوش نیست. دنبال جمع کردن نیست. دنبال
وظیفه و خدمت هست. به فکر جمع کردن مال و منال و خونه و ماشین و قسط نیست. شاید با
ماهی 20 هزار تومن زندگی می کنه. اما همین آدم میاد و توی جامعه به 500 تومن هم
راضی نیست و اون هم به درک. حاضره برای یه پراید دو میلیونی 7 میلیون وام عوضش
بده. اما حاضر نیست به همین اندازه انفاق کنه.

از انسان در عجبم. که می گه و عظمت گفته رو هم درک می کنه و
نمی تونه عمل کنه. خدایا به همه ی ما قدرت درک وظیفه مون به بهترین نحو رو عطا کن.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ