سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و آنگاه که از خبّاب یاد کرد فرمود : ] خدا بیامرزاد خبّاب پسر أرتّ را . به رغبت اسلام آورد و از روى فرمانبردارى هجرت کرد و به گذران روز قناعت ، و از خدا راضى بود و مجاهد زندگى نمود . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 87 خرداد 8 , ساعت 7:0 عصر

مهم ترین موضوعی که امروز یاد گرفتم این بود: که آیا انسان که خدا می فرماید به او بیان آموختیم(1) و حیوان که به آن به این دلیل بهیم گویند که مبهم حرف می زند(2). و اینکه می دانیم حضرت سلیمان صحبت حیوانات را می فهمیده و اینکه می دانیم آنها با اشاره و ایما و مانند آن صحبت هایی با هم دارند، چگونه است.
این موضوع را حضرت استاد (3) در درس امروز بیان کردند و من خودم این سوال برایم پیش آمد که منظور از این بیان چیست؟ امروز که روی این موضوع میاندیشیدم و به جواب استاد که فرمودند: انسان می تواند درد خود را برای طبیب تشریح کند و می تواند بیاموزد. اگر از ایشان بپرسیم که خب دیگر چه؟ چه پاسخی خواهند داد. خیلی فکر کردم و ابتدا شک داشتم که پاسخ را دریافته باشم اما اندکی باز هم تامل کردم.
انسان ها می توانند موضوعی برای هم تشریح کنند. این کرامت است؟ انسان می تواند بیابد؟ از روی همین قدرت میتواند درون خود کند و کاو کند و منطقی برای کار های خودش بیابد. و حتی می تواند منطقی بیابد مبنی بر غلط بودن کار خویش.
انسانی که به او خداوند بدون درس خواندن خوب و بد را الهام کرد. پس حقیقت خوب و بد نزد اوست و او می تواند همه ی کار های خوب را تشریح کند. و تشخیص دهد. از یه طرف این سوال به ذهنم میاد که این انسان پس چرا راه خطا میره؟ و وقتی این راه رو میره حس می کنه که راه درست رو هم داره میره. پس همین الهام میتواند کور و کر هم شود.
انسان می تواند مانند پیامبران راه نیکو را چنان طی کنند که با بیان انسان های دیگر را نجات دهند.
انسان ها می توانند جانشین خدا شوند و حرف مستخلف عنه را بزنند.
انسان ها می توانند موجب هدایت دیگران شوند. بنویسند و بگویند و کسانی که گوش شنوا دارند را هدایت کنند.
انسان ها می توانند همانند آوینی و چمران پشت سر امام خمینی بروند و راه را برای جوانان باز کنند.
و این معنای کرامت است. و خلیفة الهی یعنی همین.
(1)    علمه البیان
(2)    بهایم بهیمه
(3)    آیت الله جوادی آملی



لیست کل یادداشت های این وبلاگ