به نام خدا
من یه داستان سه خطی می گم و میرم.
توی این سه تا آیه خدا داره می گه یادتون بیاد که وضعتون چی بود و نجاتتون دادیم و حالا که جلوی چشمتون کسایی که داشتن به شما ظلم می کردن و فامیل و خانوادتون رو به اسارت می بردن، چه حالی داشتین؟ پس حالا قدر بدونین.
زمان، زمان شاه بود. ما که نبودیم واسمون گفتن. در تلویزیون حرفی از قرآن و انسانیت و کلام امام صادق و نماز و اذان نبود و به قول بعضی ها که اون موقع رو دیدن، جوری بود که انقدر دیر به دیر اذان رو از این ماه رمضان تا اون ماه رمضون نمیشنیدیم که وقتی میشنیدیم فکر می کردیم که خدا اومده روی زمین.( بعضی ها همین جا می گن که دیدی اون زمان بهتر بود دلمون میشکست، حال می کردیم با اذان. آری هر چیزی با چیز هم سنخ خود سنخیت خود را میبابد[1])
حالا که از طرفی اذانی هست از اون طرف گناهی نیست[2]. از طرف دیگه هم من و تو اینکاره نیستیم که صبح تا شب اونقدر گناه کنیم و مزه شیرین گناه رو به خودمون بچشونیم که از صبح یه بند تا شب خودمون رو مشغول کنیم ! اونجوری هستیم؟ پس بیایم و یه نمازی که خدا برامون مقدر کرده و یه نگاه به ترجمه فارسی و عربی اون هم بندازیم. یه کمی هم خوددار باشیم و چند تا دونه از گناه و غیبت و بد رفتاری هامون بکاهیم شاید ... از این ستون تا اون ستون دستمون رو گرفتند. که میگیرن ... امام زمان قربونش برم با یه صلوات دلت رو میاره پیش دل خودشون و هیچ وقت تنهات نمی ذارن.
به قول پدر که می گه تازه اون راه بهتره رو هم که میری می فهمی که تفاوت تازه 999 و 1000 هستش و زیاد اختلافی بین ما بنده ها با هم نیست [3]و تازه اول راهیم و اصلا و ابا واسه چهار تا دولا راست شدن و گریه کردن و حتی نماز شب خوانا و قرآن به سر گیرا و اینها نباید به خودشون مغرور بشن.
خونوادمون رو به اسارت میبردن یعنب چی؟ یعنی چی همسرانمون رو زنده میبردن؟ کجا میبردن؟ خب معلومه وقتی همسر و بچه شما مجبور باشه بی حجاب بره بیرون انکار داره واسه مردم تو خیابون خودنمایی می کنه.
حالا که خدا خواسته چهار روزی ما رو امتحان کنه و توی خیر و خوشی باشیم و گناه نکنیم باید قدر این وضع رو دونست و گر نه شیطانی که همه چیز رو همین حالاش هم واسه شکر خدا کردن بد جلوه میده در صدد تغییر اوضاعه و وقتی کارش کرد دیگه باید فقط غصه بخوریم ها.
آقا ! خانم ! فرصت کمه. خیلی کم شاید همین فردا پس فردا نباشیم. پس به فکره لحظه ای بیشتر به خدا نزدیک تر شدن باشیم. شاید فرجی شد و یه شبه ره صد ساله توبه و قرب و نزدیکی به خدا رو طی کردیم.
قدر فلان دوستی رو بدونیم که توش فقط سازندگی بود. و بفهمیم حالا که نیست فقط شده خسران و وقت تلف کردن و واسه آخرت فقط ندامت
به قول یه دوستی که اصلا از مرگ نمی ترسید. میگه:"من از چی بترسم؟ روحم جاودانس آدم وقتی میترسه که ندونه چی میشه؟" وقتی از خدا حرف میزنه دوست داری روبروش بشینی تا صبح به حرفاش گوش بدی. اصلا هم ادعای خداشناسی اش نمی شه ها ولی باهاش که هستی و ازش که حرف میزنه بال در میاری.
بقره 49-50-51
نوشته شده از اصل نوشته در وبلاگ ( قرآن من ) توسط صابر طباطبائی یزدی در آدرس http://quran19.persianblog.com مراجعه کنید.
[1] هدف خلقت این بوده که ما به دنیا بیاییم اذان گوش بدیم و لذت ببریم و از غفلت یاد خدا بیافتیم و جیگرمون بسوزه؟ یا این ها وسیله هستن واسه بالا رفتن؟ بگذریم ...
[2] مگر اینکه توی خونه هامون و خلوت هامون شیطون رو خودمون دعوت کنیم یا قلبمون و دلمون یکی نباشه وگر نه بخوای درست زندگی کنی خیلی شرایط نسبت به دنیای کنونی خوب و مساعد برای پرورش فکر و ذهن هستش
[3] اگه این یک گناه رو انجام بدیم زیاد فرقی با اونی که تو غفلته نداریم چون باز هم نگاه می کنی میبینی اگه راست می گفتی اون همه کارای دیگه که ازت برمیومد رو هم میکردی و چقدر چیز ها هست که تازه نمی دونی (تازه به اندازه 3 رقم و جهار رقم بودن این دو تا عدد هم نداره)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نقد درست یعنی این : نقد سخنان دکتر عباسی درباره ی حکمت متعالیه
خاطره ای از شهدا در حسینیه دو کوهه به نقل از حاج سعید حدادیان
ماموریت وب2 سایت امام خامنه ای و وظیفه ی ما
سید دی آموزشی شیرپوینت 2007 به زبان فارسی ترجمه شده ی سی دی ترین
سلام
[عناوین آرشیوشده]