سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از نوف بکالى روایت است که شبى امیر المؤمنین ( ع ) را دیدم از بستر خود برون آمده نگاهى به ستارگان انداخت و فرمود : نوف خفته‏اى یا دیده‏ات باز است ؟ گفتم دیده‏ام باز است . فرمود : ] نوف خوشا آنان که دل از این جهان گسستند و بدان جهان بستند . آنان مردمى‏اند که زمین را گستردنى خود گرفته‏اند و خاک آن را بستر . و آب آن را طیب . قرآن را به جانشان بسته دارند و دعا را ورد زبان . چون مسیح دنیا را از خود دور ساخته‏اند و نگاهى بدان نینداخته . نوف داود ( ع ) در چنین ساعت از شب برون شد و گفت این ساعتى است که بنده‏اى در آن دعا نکند جز که از او پذیرفته شود ، مگر آن که باج ستاند ، یا گزارش کار مردمان را به حاکم رساند ، یا خدمتگزار داروغه باشد ، یا عرطبه طنبور نوازد ، یا دارنده کوبه باشد و آن طبل است . [ و گفته‏اند عرطبه ، طبل است و کوبه ، طنبور . ] [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 85 دی 14 , ساعت 2:34 عصر

نماز .
وقتی می ایستم به سمت قبله و انتهای خط مکه رو تصور می کنم و یاد حرفی می افتم که مادرم در ?-? سالگی به من میزد. شاید 4 سالگی شاید هم کوچکتر. می گفت: صابر هر چی که هست رو، بنداز پشت سرت و دستت رو به این علامت بنداز پشت گوش ات. و بگو الله اکبر. و دیگه هر اتفاقی که افتاد نمازت رو نشکن چون این الله اکبر گفتن اسمش تکبیرالاحرام و تا سلام نماز اگر بشکنیش حرمت رو شکستی و محرماته.
اون موقع من فهمیدم که برای نشکستن حرمت نماز دو تا راه دارم . یا تکبیرالاخرام رو به تعویق بندازم و یا وقتی گفتم برای اتفاقات ساده روزمره نمازم رو نشکنم و حتی به دلیل این ارج و قربی که خدای من برای نماز قائله فکرم رو هم تا می تونم به معنای فارسی و چیزی که می فهمم به اندازه وسعم جلب کنم.
هنوز که هنوزه قبل از گفتن الله اکبر اول نماز تمام این حرف ها یادم میآد. نمیدونم بقیه حرفهایی که میزنم رو از کجا یاد گرفتم. ولی بیشترش از فکر روی شنیده هام از مادرم بوده و تفکر ِ دائمی به اونها تا یافتن جواب برای اونها که خودم رو قانع کنم.
به خودم میگم همه تعلقاتم رو در این لحظه به دنیا باید قطع کنی و فکر کنی که آخرین نمازته و تصور کنی که اگر مُردی و از اون دنیا نگاه کردی، نمازی خونده باشی که قربت به خدا رو از اون دنیا توش حس کنی و یا حداقل تلاشت رو و وظیفه ات رو انجام داده باشی. تعلقاتت و کارهای نیمه کارت رو مثل آدمی که دیگه مُرد فراموش کنی و نگرانی های کارهای نیمه انجام شده رو بندازی دور و برای اونها بعد از نماز راه حل پیدا کنی.
حس کنی روی کره ماه هستی و دنیا رو پشت سر گذاشتی. واسه چند دقیقه همه چی تموم شد!!!
این حرف هایی که به خودم میزنم.

نوشته شده در وبلاگ ( شنیده هایم از نماز ) توسط صابر طباطبائی یزدی در وبلاگ سابقم،
لطفا به آدرس 
http://namaz19.persianblog.com  مراجعه کنید.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ