کرامت انسان / عبدالله جوادی آملی
قبل از انقلاب خواستند برای مولوی صدمین سال بگیرند؛ آن طناز معروف گفته بود "تو که عقل و دین نداری چه ادای من درآری/ تو که بندهی دلاری چه زنی دم از دلارا". آنکه گرفتار تکاثر است میتواند حرف کوثر بزند؟ این مولوی را قرآن تربیت کرده، این ایران شایسته است که شاگردانی چنین بپروراند
آنچه می خوانید گزیده ای از سخنان آیت الله جوادی آملی است، در همایش بین المللی امام خمینی (ره) و قلمرو دین:
عقل و نقل دو عنصر محوری است که باعث هماهنگی علوم با یکدیگر و از سوی دیگر "هم ترازی" عقل و نقل، جنگ را به صلح تبدیل کرد و سپس شیعه و سنی را با هم متحد کرد و سپس مسیحی و مسلمان و کلیمی را با هم متحد کرد. در قانون اساسی خود نیز ما سه وحدت داریم وحدت ملی، انسانی و الهی که هر سه از سیره امام (ره) نشات گرفته است.
در بسیاری از آیات ما را به نگهداری حرمت انسان دعوت کردهاند، چون انسان کریم و مکرم است. انسان کریم است، انسان خلیفه است و بقدری خلافت او ارزشمند است که خداوند با مبالغه از آن یاد کرده است. وقتی جهان مسخر انسان است که اولاً انسان کریم باشد و ثانیاً باور کند و ثالثاً اجرا کند. اگر به جای او بنشیند نان خلافت بخورد و حرف خودش را بزند میشود "کل انعام بل هم اضل" که شما در فلسطین اشغالی و عراق اشغالی و در افغانستان میبینید. اگر خلیفه است جز حرف مستخلف اهل، نباید بگوید. جز نام و یاد او نباید داشته باشد. جز پیام او را نباید بفهمد و اجرا کند.
انسان کریم است للخلافه. خلافت آن است که غاصبانه زندگی نکند. اگر کسی هوامدار بود نه خدامحور، این خلیفه الله نیست وقتی خلیفه الله نبود "کرمنا" شاملش نمیشود "بل هم اضل" شامل حالش میشود در هر جا که هم که باشد گرفتار همین است اگر آن بزرگوار گفت "ای بسا دانش که اندر سر رود تا شود سرور بدان خود سر رود". این مولوی را قرآن تربیت کرده، این ایران شایسته است که شاگردانی چنین بپروراند. گفت خیلیها عالم میشوند که سرور بشوند ولی سرشان را در این راه میدهند. "ای بسا دانش که اندر سر رود، تا شود سرور بدان خود سر رود" سر آن این است این بجای اینکه حرف مستخلف امر را بزند حرف خودش را میزند. از خلافت تنزل میکند از کرامت بدر میآید، احبس میشود "مالک ان تتکبر فیها" میشود جز "شیاطین الانس" خواهد شد و مانند آن.
بنابراین کرامت انسان در خلافت اوست. قسمت مهم بحث این است که چگونه انسان خلیفه میشود. امام راحل همانطوری که فرمودند این علوم را جمع کرد خیلیها جامع معقول، منقول بودند خیلیها جامع معقول و منقول و مشهود بودند. خیلیها عرفان و فقه خواندند و فلسفه نوشتند، اما بسیاری از اینها به تعبیر خود اهل حکمت و عرفان بین این علوم جمع کردند، اما جمع مکسر، جمع سالم کم است. آنکه عرفانش سالم، فقهش سالم، سیاستش سالم، نقلش سالم، عقلش سالم چنین انسانی را میگویند جامع بین معقول منقول و مشهود به جمع سالم.
امام راحل رضوان الله تعالی علیه قبل از اینکه به جامعه تحویل داده شود و حرفش را به جامعه منتقل کند در طی این 63 سال تقریباً خودش را ساخت بعد فرمود روی منبر مسجد اعظم که سنم به 63 سالگی رسید، پیامبر اعظم (علیه و علی آله آلاف التحیه والثناء) در این سن رحلت کرد، علی بین ابیطالب (ع) در این سن رحلت کرد، مرا به چی میترسانید من آماده پروازم.
او اول آمد و قلمرو دین را مشخص کرد که دین را تکریم کرد و انسان را تکریم کرد نه گذاشت به دین ستم بشود نه گذاشت به انسان اهانت بشود. آنکه عقل انسان را از دینشناسی بیرون میکند این تازیانه توهین در دست اوست، انسان را اهانت میکند نه کرامت. میگوید تو حق دینشناسی نداری .آنکه عقل را از حریم دین جدا میکند دین را در مدار نقل خلاصه میکند، به دین ستم کرده است. زیرا دستش را جدا کرده، پایش را قطع کرده، قلبش را ازش گرفته و گفته دین همان کتاب و سنت است. اگر دین دست و پا بریده عرضه بشود میدان کارزار است و محاربه علم و دین است و محکوم شدن گالیلهها و کوپرنیکها و نیوتنها و امثال اینهاست.
اگر عقل حرف خدا را نهفمد که خلیفهی او نیست. اگر عقل حرف اله را درک نکند که کرامت ندارد. چه خلیفهای است که حرف مستخلف عنه را نمیفهمد، خدای سبحان انسان را آفرید، اما راهی نداد به او که بفهمد خدا چه گفت؟ راهی نداد به او که بفهمد خدا چه خواست؟ راهی نداد به او که بفهمد غضب و رضای خدا چیست؟ یا اگر عقل را به انسان داد در بخش حصول، فطرت را به انسان داد در بخش شهود و حضور، اینها دو بال دینشناس و دینباور و دین پذیرند با این فطرت و عقل انسان حرف مستخلف عنه را میفهمد. با همین عقل و فطرت میفهمد خدا یک پیکی دارد، رسولی دارد میفهمد که بسیاری از چیزها را نمیفهمد. میفهمد که با تمام جهان در ارتباط است ولی سرمایه او محدود است. یک رسولی میطلبد یک وحی میطلبد. همین عقل است که وحی را دعوت میکند همین عقل است که فتوا میدهد به ضرورت وحی پس عقل و فطرت در قلمرو دین همتای نقل جا دارند. سلطان علوم میشود وحی، سلطان مردم میشود امام و پیامبر و کاشف دین یا عقل است یا نقل.
عقل غیر از قیاس است، عقل غیر از تمثیل است عقل غیر از خیال، گمان و وهم است. عقل برهانی مثل نقل معتبر، دو عامل دینشناس قوی اند که ذات اقدس اله یکی را از درون یکی را از بیرون به انسان داد تا او حرف مستخلف عنه را بفهمد و بپذیرد و بشود خلیفه الله. بنابراین این کرامت انسان به خلافت او وابسته است و خلافت او به معرفت عقلی و فطری او وابسته است اگر فهمید و پذیرفت و عمل کرد در همین محدوده، میشود مظهر اسمای الهی و مورد تکریم الهی آنگاه بهشت را برای او تزیین میکنند فرشتگان به استقبال او میآیند با سلام او را وارد بهشت میکنند.
کرامت انسان در قلمرو دینشناسی و دینپذیری است. اگر خود را جدا کرد شما با چه دعوتنامهای میخواهید فرمان کرامت به او بدهید؟ او را که بیرون راندهاید، او را که از دین که مایه کرامت است بیرون کردهاید. با چه وسیلهای میخواهید تکریم کنید؟ تنها چیزی که فقط مایه کرامت است دین است. شما که صاحبخانه را بیرون کردهاید، عقل را بیرون کردهاید و گفتید این فهم، فهم بشری است. پس صاحبخانه را دعوت کنید بگویید شما هم در کنار این میز بنشینید این میز، میز کرامت است.
شما میبینید اولین سوره قرآن کریم از کرامت خدا سخن گفته است. اگر گفتید در فلان جا همایشی یا سخنرانی یا درس است و مدرس، مهندس است یعنی در آنجا هندسه تدریس میکنند. اگر گفتند در فلان کلاس فقیه مدرس است، یعنی فقه تدریس میکنند. اگر گفتند در جایی طبیب تدریس میکند یعنی در آنجا درس طب میدهند، حالا اگر در سوره علق فرمود اقرا و ربک الاکرم الذی علم بالقلم یعنی ما داریم درس کرامت میدهیم. معلم اکرم دارد سخنرانی میکند. خوب اکرم دارد درس کرامت میدهد، مدرس اکرم درس کرامت میدهد، معلم اکرم درس کرامت میدهد "اقرا و ربک الاکرم الذی علم بالقلم" اگر اکرم دارد تدریس میکند یعنی کلاس، کلاس کرامت است.
امام راحل رضوان الله تعالی علیه اصراری داشتند که کرامت انسان را در همین فقه جامع بین فقه اکبر، اصغر و اوسط بدانند. یعنی معارف الهی، اعتقادیات، اصول دین، اخلاقیات و احکام دینی. همه اینها را جزو مطالب اصلی دین بدانند و این را در درون انسان جاسازی کنند.
ببینید ایشان گاهی دست به قلم میکرد، اعلامیه میداد، کتاب مینوشت. فقه و فلسفه و امثال و ذلک این ها را دست به قلم می کرد که آثار نورانی داشت. یک وقتی هم این دستها، این انگشتها را مشت کرد گفت من در دهن این دولت میزنم و قبل از اینکه به دهن دولت بزند، دولت دهن بسته و ساکت شد. این چه دستی هست که اگر باز باشد آن اعلامیههای جهان پسند. مشت شود عامل سقوط یک رژیم فاسد. بنگرید ببینید کدام دست است که اگر قهر کند طاغوتی را ساقط میکند، مهر کند جامعهای را به دین جذب میکند.
قبل از انقلاب خواستند برای مولوی صدمین سال بگیرند آن طناز معروف گفته بود "تو که عقل و دین نداری چو ادای من درآری/ تو که بنده دلاری چوزنی دم از دلا را". آنکه گرفتار تکاثر است میتواند حرف کوثر بزند؟ او قبل از اینکه بمیرد رسوا میشود. مگر جهان جای بازی کردن است؟ مگر کسی میتواند با دین بازی کند؟ مگر میتواند با حکومت بازی کند؟ مگر میشود بازیگر را امان بدهد؟ فرمود: کمترین بازی با خون شهدا ریختن آبروست. مواظب آبروهایتان باشید ذرهای تجاوز از خون شهدا و پیام امام، فقه و ... با آبروریزی همراه است. مواظب آخرت، دنیا و کرامتتان باشید. ما شما را کریم خلق کردیم این را رایگان از دست ندهید به این فکر باشید در جَیبتان چیزی باشد خالی بودید خودتان را به زحمت نیاندازید. از خالی بندها کسی چیزی نمیخرد! اگر جناب حافظ گفته بود:
چو انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی
این مسبوق هست به آن لطیفه مولوی. گفت اگر دست موسوی نداری به عصا دست نزن! وگرنه فرعون تو را میبلعد. تو با چی میخواهی بجنگی؟ با کی میخواهی بجنگی؟ اگر این ابزار است آنها بیشتر دارند. پس یک چیزی داشته باش که آنها ندارند. آن چیزی که آنها ندارند و تو داری در دلت باید باشد در جَیبت باید باشد نه در جیبت.
حضرت امیر نه تنها فصیح بود، بلیغ بود، فرمود ما فرمانده کل سخن هستیم. ما نه تنها فصیح و بلیغیم نه تنها افصح الناس و ابلغ الناس ایم، فرمانده حرف هستیم، میفهمیم کی حرف بزنیم، کجا حرف بزنیم، چطور حرف بزنیم، با کی حرف بزنیم. این معنای فرمانده کل قوای حرف بودن است 25 سال حرف نزد. آن کسی که چهار تا کلمه یاد گرفته فوراً یادداشت میکند که کجا بگوید، این اسیر الکلام است نه امیرالکلام.
حضرت امیر با اینکه فصیح است، بلیغ است، افصح الناس و ابلغ الناس است، تکرار کرده بعضی از کلمات را و آن کلمه "وبا" است این کلمه وبا مثل سل و سرطان نیست. اگر کسی سرطان گرفت یا ایست قلبی داشت یک بیماری آبروبر نیست اما اگر کسی وبا گرفت این بیماری آبروبر است. لحظه به لحظه لگن میخواهد، وبا یک بیماری آبروبر است. کلمه وبا در نهجالبلاغه زیاد آمده است. فرمود: دنیا وبا خیز است. مگر کسی که شش هزار سال با نفاق عبادت کرد میشود از دست او به آسانی درآمد. ببینید کی در کمین ماست؟ بوش و امثال بوش که ابله تاریخ هستند اینها در کمین ما هستند یا عدو مبین به نام شیطان در کمین ماست؟ مگر او کم موجودی است حداقل شش هزار سال سابقه عبادی دارد. بیان نورانی حضرت امیر این است که معلوم نیست این شش هزار سال، شش هزار سال ما باشد که 365 روز است یا بیشتر خب کسی که شش هزار سال سابقه عبادی دارد و یکجا همه را سوزانده آن وقت این به ما رحم میکند؟ قسم خورده، گفته من از اینها سواری میگیرم.
اگر نبود نماز شب امام، نبود خلوص او، نبود صبر و توسل او، نبود اربعین گیریهای او، آنقدر محفوظ نمیماند در این طوفان. هر روز در مملکت ما "سونامی" داریم مگر سونامی این است که فقط بدن را نابود کند. آنکه بتواند جان را منقلب کند آن از هر سونامی بدتر است. اگر این است باید خیلی مواظب آن باشیم. ما کریم هستیم. از آسمان، زمین، دریاها و از تمام معادن روی زمین بزرگتریم. اگر خدای ناکرده میبینید او هر دو طرفش در قرآن کریم است، اگر کرامتمان در سایه خلافتمان تامین شد که برابر بخش پایانی سوره احزاب با ما سخن میگوید: "انا عرضنا الامانه علی السموات والارض و الجبال فابین ان یحملنا و اشفقن منها و حملها الانسان" آنوقت میگوییم آسمان بار امانت نتوانست کشید و ما کشیدیم.
اما اگر خدای ناکرده سیاستمان بدون فقه بود، تجارتمان بدون فقه بود، معرفتمان بدون فقه بود، فلسفه و کلاممان بدون فقه بود، اینجا تک تک جزئیات را خدا میشمارد، از ما اقرار میگیرد میگوید تو بزرگتری یا کوه؟ تو بهتری یا زمین؟ زمین از تو بهتر است. کوه و آسمان از تو بهتر است و... هر دو را گفته. اگر آسمان بار امانت نتوانست کشید، انسان میکشد، اگر انسان خلیفه الله بود، کرامت دارد و باری میکشد که آسمانها و زمین عاجز هستند. اگر خدای نکرده خلیفه الله نبود و غاصبانه از مهر خلافت استفاده کرد از خلافت میافتد، از کرامت می افتد و آنگاه در این گفتگو تک تک جزئیات را خدا به رخ او میکشد. زمین از تو بهتر است، آسمان از تو بهتر است.
بنابراین اگر کسی بخواهد در فضای دین، باز نفس بکشد، راهش این است و امام (رض) یک الگوی خوبی بود و والاتر از اینها آن پیامبر اعظم (ص) است که این سال، سال آن ذات مقدس اعلام شده است که سعی همه ما بر این باشد که از این ذات مقدس کمک بگیریم.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نقد درست یعنی این : نقد سخنان دکتر عباسی درباره ی حکمت متعالیه
خاطره ای از شهدا در حسینیه دو کوهه به نقل از حاج سعید حدادیان
ماموریت وب2 سایت امام خامنه ای و وظیفه ی ما
سید دی آموزشی شیرپوینت 2007 به زبان فارسی ترجمه شده ی سی دی ترین
سلام
[عناوین آرشیوشده]