بعضی جیز ها شرط است مثلا در نماز مثلا در نماز مستحبی وضو شرط است واحب نیست معنی اینکه واحب نیست این نیست که شما نمازمستحبی را بدون وضو بخوانید شرط صحبتش است که اگر بخوای نماز مستحبی صحیح باشد باید وضو بگیری وضو در نماز مستحبی شرط است اما در نماز واجب وضو واجب است.
طهارت از حدث در نماز شرط واقعی است بعضی چیز ها شرط واقعی است بعضی چیز ها شرط علمی است بعضی چیز ها شرط رکنی است طهارت از حدث در نماز شرط واقعی است. واقعا شما باید با وضو باشی. اگر نماز خواندی دیدی وضو نداشتی نماز باطل است اگر علم داری که این عبا نجس است. نماز بخوانی. نماز باطل است ولو یادت رفته باشد. اما اگر از اول علم نداشتی بعد از نماز کسی به شما بگوید که آقا این عبا که به شما دادم یا فروختم نجس بوده نمازت درست است چون شرط واقعی نیست.شرط علمی است. و شما جون علم نداشتی با عبای نجس نماز خواندی جون قبلا علم نداشتی نمازت درست است.
پس وضو طهارت از حدس شرط واقعی است. طهارت از خبث شرط علمی است.
اگر علم به نجاست داری ولو یادت برود نمازت باطل است اما اگر علم نداشتی و بعد از نماز علم پیدا کردی ولو یک سال هم با این عبا نماز بخوانم و بعد یکسال آنکه عبا را به من فروحتع بگه آقا ببخشید این عبا که به شما فروحتم نجس است نمازم درست است.
ساده است طهارت از حدث شرط واقعیه طهارت از خبث شرط علمیه.
بعضی چیزها شرط رکنی است. مثلا ترتیب بین نماز ظهر و عصر شرط رکنی است. اگر شما متذکر باشی که نماز ظهر را نخواندی، واجب است که ظهر را اول بخوانی، عصر را دوم، اما اگر یادت نبرد ظهر را نخواندی، حواست پرت شد خیال کردی نماز ظهر را خواندی، پاشدی نماز عصر را بخوانی ، اگر بین نماز عصر بفهمی که نماز ظهر را نخواندی، میتوانی عدول کنی به نماز ظهر.اما اگر بعد از سلام نماز فهمیدی نماز عصر درست است با پاشی نماز ظهر را بخوانی مگر ترتیب بین نماز ظهر و عصر لازم نیست؟
چرا. اما ترتیب یک شرط رکنی است. چون شما متذکر نبودی خیال کردی ظهر را خواندی، سلام نماز عصر را که دادی یادت آمد ظهر نخواندی دیگر لازم نیست عصر را بخوانی.حالا میگن پاشو نماز ظهر را بخوان دیگه عصر
در جمعی که آقای دولابی هم بوده اند، گویا صحبت کشیده میشه به اون حدیثی [1] که در طبقه ی سوم آسمان که:
حضرت ختمی مرتبت صفی از شتران را دیدند که بر پشت آنها زر و زیور حمل می شد. این صف ها ممند بود چنان که سر و ته آن معلوم نبود. و وقتی پرسیدند که: "چیست؟" جواب شنیدند که:"این ها فضایل امیرالمومنین است".[1]
آقای دولابی می گند می دونین این شتر ها چیست؟ اینها فضایل امیرالمومنین است یعنی: منظور شیعیانشون هستند. چون همه ی فضایل از آن حضرت علی (علی نبینا و علیه آلاف التحیة و الثناء) است و هر چه شیعیان دارند به واسطه ی فیض اوست، در اون عالم اینچنین تجلی کرده و ظهور پیدا کرده که ماها اون شتر ها هستیم، و هر چه فضایل است در حقیقت فضایل امیرالمومنین است. [2]
[1]: مجمع البحرین ج 2 ص 572
[2]: درس امام شناسی استاد شیخ حسین گنجی مدرسه خان (آیت الله بروجردی) مدرس 3 – جلسه تاریخ اوایل دی سال 1386 ساعت 16 بعد از ظهر
اصول کافى-ترجمه کمرهاى ج2 417 باب اشاره و نص بر امیر المؤمنین(ع) ..... ص : 409
(1) هر جا مَیل کند، و فرمود: من در میان شما دو چیز به جا مىگذارم، که اگر بدانها بگروید هرگز گمراه نشوید: کتاب خدا عز و جل و خاندانم، عترتم، ایا مردم بشنوید، من محققاً تبلیغ کردم، شما فرداى قیامت سر حوض بر من وارد مىشوید و از شما از آنچه در باره ثقلین کردید باز پرسم که ثقلین کتاب خدا جل ذکره و خاندان منند، از آنها جلو نیفتید تا هلاک شوید، به آنها چیزى نیاموزید که آنها از شما داناترند، و حجت نسبت به امامت على تمام شد هم به قول پیغمبر هم به قرآنى که مردم مىخوانند و پیاپى فضل خاندانش را در ضمن سخن به مردم مىفهمانید و با قرآن هم بیان مىداشت.
تا این سوره نازل شد و بر آنها حجت آورد چون مرگ وى به وى اعلام شده بود و خبرش داده بودند خدا جلّ ذکره فرمود:
«ألم نشرح» «چون فارغ شدى نصب کن و به سوى پروردگارت روى کن» مىفرماید: چون فراغت یافتى رهبر خود را منصوب کن و وصى خود را به مردم اعلام کن و فضل او را بىپرده و آشکارا بیان کن، آن حضرت فرمود: هر که را من آقا و مولا هستم على آقا و مولا است، بار خدایا دوستش را دوست دار و دشمنش را دشمن دار- تا سه بار.
و باز فرمود: (در فتح خیبر) هر آینه مردى را براى فتح خیبر برانگیزم که خدا و رسولش را دوست مىدارد و خدا و رسولش او را دوست مىدارد، گریزنده نیست (در این بیان گوشه مىزد به کسى که از درِ قلعه خیبر بىنتیجه برگشته بود و اصحاب خود را ترسو قلمداد مىکرد و اصحابش او را ترسو مىشمردند) و باز فرمود:
على (ع) سید مؤمنان است، و فرمود: این على (ع) همان کس است که بعد از من در راه حق شمشیر مىزند، و فرمود: حق با على است (1) هر جا مَیل کند، و فرمود: من در میان شما دو چیز به جا مىگذارم، که اگر بدانها بگروید هرگز گمراه نشوید: کتاب خدا عز و جل و خاندانم، عترتم، ایا مردم بشنوید، من محققاً تبلیغ کردم، شما فرداى قیامت سر حوض بر من وارد مىشوید و از شما از آنچه در باره ثقلین کردید باز پرسم که ثقلین کتاب خدا جل ذکره و خاندان منند، از آنها جلو نیفتید تا هلاک شوید، به آنها چیزى نیاموزید که آنها از شما داناترند، و حجت نسبت به امامت على تمام شد هم به قول پیغمبر هم به قرآنى که مردم مىخوانند و پیاپى فضل خاندانش را در ضمن سخن به مردم مىفهمانید و با قرآن هم بیان مىداشت.
چهل حدیث شهید اول س 25 حدیث 8 - دید الحمرة.
حدیث 9- از امام باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: رسول اکرم صلّى اللَّه علیه و آله مردم را به هفت چیز امر و از هفت چیز نهى فرمود:
آنان را امر فرمود به: 1- عیادت از مریض، 2- تشییع جنازه، 3- تصدیق قسم دیگرى و عمل به مقتضاى آن، 4- دعا براى کسى که عطسه مىکند [مثلا بگوید: یرحمک اللَّه]، 5- یارى رساندن ستمدیده، 6- افشا و آشکار نمودن سلام، 7- و پذیرفتن دعوت [مؤمن].
و آنان را نهى کرد از: 1- استفاده از انگشترى طلا، 2- نوشیدن از ظرف طلا و نقره، 3- و سوار شدن بر زینهاى حریرى قرمز رنگ «1»، 4- پوشیدن لباس دیبا، 5- حریر، 6- ابریشمى، 7- و ارغوانى.
توضیح: بعضى از اوامر و نواهى در این حدیث،- بر خلاف نظر قائلین به وجوب تمام اوامر و نواهى در آن- با ادلّه دیگرى که استفاده مىشود، براى وجوب نیست.
تعریف آن حضرت علیه السّلام از امامت و امام و قدر و منزلت او
(2) عبد العزیز بن مسلم گوید: ما بهمراه حضرت رضا علیه السّلام در مرو بودیم و روزى در مسجد جامع آن شهر گرد آمدیم و ]دیدیم[ مردم در باره امامت بحث مىکنند و یادآور بسیارى از اختلافات در آن شدهاند پس من بر مولایم امام رضا علیه السّلام وارد شده و او را از گفتگوهاى مردم باخبر ساختم.
و آن حضرت علیه السّلام پس از تبسّمى فرمود: اى عبد العزیز مردم آگاهى ندارند و فریب عقائد خود را خوردهاند براستى خداوند جلیل و عزیز؛ رسول خود را قبض روح نکرد تا اینکه دین اسلام را برایش به کمال رسانید و کامل ساخت و قرآن را که حاوى بیان هر چیزى است بر او نازل ساخته و در آن حلال و حرام حدود و احکام و تمام نیازمندیهاى مردم را بطور کلّى بیان کرد و فرمود: ما فَرَّطْنا فِى الْکِتابِ مِنْ شَىْءٍ: »در کتاب هیچ گونه کوتاهى نکردهایم- انعام: 38» و در آخرین سفر حجّ که اواخر عمر پیامبر صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم بود نیز این آیه را نازل فرمود:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً:
»امروز دین شما را به کمال رساندم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما پسندیدم- مائده: 3». و مسأله امامت از کمال دین و تمامیّت آن است.ادامه مطلب...
و امّا ششم: این کلام خداى عزیز و جلیل است: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى: »بگو بر این ]رساندن پیام الهى[ هیچ مزدى از شما نمىخواهم مگر دوستى در باره خویشاوندانم- شورى: 23» پس این خصوصیّت مخصوص پیامبر است نه سایر انبیاء و مختصّ »آل« است نه دیگران و این بدان خاطر است که خداوند در ضمن حکایت از پیامبران از قول نوح پیامبر فرموده: یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالًا إِنْ أَجرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنِّى أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ: »اى قوم من در برابر آن )رساندن پیامهاى خداوند( از شما مالى نمیخواهم و مزد من جز بر خداى نیست و کسانى را که ایمان آوردهاند از خود نمىرانم که آنان دیدارکننده پروردگار خویشند )یعنى: ایمان به معاد دارند( و لیکن شما را گروهى نابخرد و نادان مىبینم- هود: 29». و از قول هود پیامبر نقل کرده که گفت: لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى الَّذِى فَطَرَنِى أَ فَلا تَعْقِلُونَ: »از شما مزدى بر آن )رسالت( نمىخواهم مزد من تنها با کسى است که مرا آفریده آیا خرد را بکار نمىبندید- هود: 51» در حالى که خداوند به پیامبرش مىفرماید: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى: »بگو: بر این )رسالت( هیچ مزدى از شما نمىخواهم مگر دوستى در باره خویشاوندان ]نزدیکم[- شورى: 23» و خداوند دوستى با ایشان را واجب نساخت جز آنکه آگاه بوده و مىدانست که هرگز از دین بر نمىگردند و هیچ تمایلى به سوى گمراهى نخواهند داشت و دیگر ]در وجوب مودّت[ اینکه ممکن است فردى دوستدار شخصى باشد ولى فردى از خانوادهاش او را دشمن بدارد در نتیجه دل آن فرد ]از دوستى او[ سالم نخواهد ماند بنا بر این خدا خواسته است در دل پیامبر نسبت به مؤمنان هیچ نگرانى و کدورتى نباشد بهمین خاطر دوستى و مودّت خویشان پیامبر را بر ایشان واجب فرمود پس هر کس که بدین امر عمل نماید و پیامبر و خاندانش را دوست بدارد امکان ندارد که پیامبر او را دشمن بدارد و هر کس که جز این کند و اهل بیت پیامبر را دشمن بدارد در این صورت بر پیامبر است که دشمن او باشد چرا که آن شخص یکى از واجبات الهى را ترک گفته با این حال کدام فضل و شرفى بر این ]فضیلت[ تقدّم دارد؟ادامه مطلب...
احتجاج-ترجمه جعفرى ج1 336 خطبه ابو ذر غفارى - رضى الله عنه - ..... ص : 328
سلیم گوید: عرض کردم: لطفا مرا از بهترین مناقب خود از جانب رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله نیز باخبر بفرمائید، فرمود: نصب ولایت من در روز غدیر خمّ به امر خداوند عزّ و جلّ، و حدیث منزلت که: «تو در نزد من همچون هارون در نزد موسى مىباشى جز آنکه پس از من پیامبرى نباشد»، و اینکه در تمام عمر با پیامبر مسافرت کردم و جز من کسى خادم آن حضرت نبود، و روزى که فقط یک روانداز داشتیم، و من بودم و پیامبر و عایشه، و آن حضرت میان ما مىخوابید و چون هنگام نماز شب برمىخواست میانمان را با همان پتو حائل مىگشت، پس شبى تبى سخت مرا تا صبح بیدار داشته و آن حضرت تا صبح بخاطر من بیدار ماند، و تمام شب را در مصلّاى خود تا حدّ امکان نماز خواند و به من سرزد و به من نگریسته، و این کار را تا خود صبح ادامه داد، و چون با أصحاب نماز صبح را اقامه نمود عرض کرد: «بار خدایا علىّ را شفا عنایت کرده عافیت بخش، چرا که او از شدّت تب تا صبح مرا به خود مشغول داشته».
سپس پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله بگونهاى که همه بشنوند فرمود: اى علىّ تو را مژده باد! عرض کردم: خدا شما را مژده خیر دهد اى رسول خدا و فدایت گرداند. فرمود: من دیشب هیچ دعایى نکردم جز آنکه عطایم فرمود و هر چه براى خود خواستم همان را براى تو مسألت نمودم، و در آن از خدا درخواست نمودم که میان من و تو پیمان اخوّت بندد و آن را انجام داد، و نیز مسألت نمودم که تو را ولىّ و سرپرست همه مرد و زن مؤمنین قرار دهد و آن را نیز پذیرفت، و نیز درخواست نمودم که همه امّت را پس از من مطیع فرمان تو سازد، ولى پذیرفته نشد».
در این بین یکى از آن جمع به رفیق خود گفت: دیدى چه درخواستى براى او نمود؟
بخدا سوگند که درخواست یک صاع خرما بهتر از آن بود، یا از خدا مىخواست که فرشتهاى را نازل نماید تا او را بر دشمنش یارى کند، یا درخواست گنجى مىکرد که خود و اصحابش از آن بهرهمند گردند، زیرا همه بدان محتاجند و آن بهترین درخواست بود.
و هیچ دعاى خیرى براى علىّ نکرد جز آنکه براى او اجابت شد.
روضه کافى-ترجمه کمرهاى تحف العقول-ترجمه جعفرى 402 از سخنان امام رضا علیه السلام در شرح و بیان»اصطفاء« ..... ص : 400
از سخنان امام رضا علیه السّلام در شرح و بیان »اصطفاء«
(2) چون حضرت رضا علیه السّلام به مجلس مأمون- که گروهى از علماى عراقى و خراسانى در آن گرد آمده بودند- حاضر شد مأمون پرسید: مرا از معنى این آیه آگاه سازید:
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا: »سپس قرآن را به کسانى از بندگانمان که برگزیدیم میراث دادیم- فاطر: 32»؟ علماى حاضر در مجلس گفتند: مراد خداوند ]از بندگان برگزیده[ تمامى امّت است مأمون گفت: اى أبو الحسن نظر شما چیست؟
فرمود: با آنان هم عقیده نیستم بلکه مىگویم: مراد خداوند تبارک و تعالى از بندگان برگزیده همان عترت طاهره پیامبر علیهم السّلام بوده است مأمون گفت: چطور نظر خداوند تنها عترت بوده نه امّت؟
حضرت علیه السّلام فرمود: اگر مراد خداوند تمام امّت بود همه آنان اهل بهشت بودند بنا بر فرمایش خداوند: فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ: »پس از ایشان برخى بر خود ستمکار بودند و برخى میانهرو و از ایشان برخى به خواست و فرمان خدا به نیکیها پیشىگیرندهاند این است فزونى و بخشش بزرگ- فاطر: 32» سپس خداوند ]در ادامه آیه[ تمام آنان را اهل بهشت قرار داده و فرموده: جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها:
»بهشتهائى پاینده که در آنها درآیند- فاطر: 33» در نتیجه وراثت از آن عترت طاهره است نه دیگران سپس امام رضا علیه السّلام فرمود: ایشان همان کسانند که خداوند در قرآن این گونه وصفشان فرموده که: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً: »همانا خداوند میخواهد از شما اهل بیت )خاندان پیامبر( پلیدى را ببرد و شما را پاک کند- احزاب: 33» و اینان همان کسانند که پیامبر در باره ایشان فرموده: »من دو چیز گرانبها و نفیس را در میان شما باقى مىگذارم: کتاب خدا و عترتم؛ یعنى اهل بیتم که آن دو تا در کنار حوض بر من وارد نشوند هرگز از یک دیگر جدا نخواهند شد بنگرید پس از من چگونه رفتارى با آن دو خواهید داشت؟! اى مردم به ایشان چیزى نیاموزید زیرا از شما عالمتر و داناترند«. (1) علما گفتند: اى أبو الحسن به ما بگو: آیا »عترت« همان »آل« است؛ یا شامل افراد دیگرى نیز مىشود؟ حضرت فرمود: »آل« همان ایشانند علما گفتند: پس این فرمایش نقلشده پیامبر است که فرموده: »امّت من آل من هستند« و حدیث مستفیض «1» غیر قابل انکار دیگرى است که صحابه آن را نقل کردهاند که: »آل محمّد امّت اویند«. ادامه مطلب...
جلوههاى اعجاز معصومین علیهم السلام 734 اثرات مثبت عمل به شریعت پیامبر)ص( ..... ص : 734
وقتى که هزار هزار بار اینها را تمرین کردى به نبوّت پیامبر اکرم یقین پیدا مىکنى به طورى که از عصاى موسى و شقّ القمر آن یقین را نمىیابى. و این همان ایمان علمى است که دین به واسطه آن به طور ملموس درک مىشود. و این تنها در طریقه »تصوف« است.
اثرات مثبت عمل به شریعت پیامبر )ص(
(1) در پاسخ این اشخاص گفته مىشود: هر کس اعتقاد پیدا کند که راهى و شریعتى و دینى حق است و در آن راه از دنیا ببرّد و به آخرت رغبت نماید و ریاضت نفس بکشد و عبادات این دین را آن گونه که اعتقاد دارد انجام دهد ]در نفس خود امتیازى نسبت به کسانى که در آن دین این گونه زحمت نمىکشند مىیابد[. چه آن حق باشد یا باطل. راهبان مسیحى و احبار یهودى در مذهب باطلشان کوشش مىکنند و آن را حقّ مىپندارند. و در نفس خود نسبت به عوام مردم و پیروانشان امتیازى مىیابند و ادعا مىکنند که قلب خود را تصفیه کرده و در دنیا زهد ورزیدهاند. همین طور بت پرستان زمانى که در عبادتشان کوشش مىکنند جانهاى خود را از بتان ترسان مىیابند و حیا مىکنند که در حضور بتان آنچه معصیت مىپندارند انجام دهند.از این رو از صابئین که معتقد به عبادت ستارگان هستند و مىگویند آنان امور عالم را تدبیر مىکنند بتهایى را به صورت آن ستارگان مىتراشند و در روز هنگامى که ستارگان در آسمان پدیدار نیستند آنها را مىپرستند! و در مقابل آنها از کارهاى بد خجالت مىکشند؛ زیرا خیال مىکنند بر عقیده حقّى هستند. و همین طور هستند کسانى که عامل به شریعت پیامبر اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله- مىباشند و بدون نظر به معجزات به آن اعتقاد دارند.
جلوههاى اعجاز معصومین علیهم السلام 398 دلایل و براهین امیر المؤمنین على)ع( ..... ص : 398
جلوههاى اعجاز معصومین علیهم السلام ص: 398
دلایل و براهین امیر المؤمنین على )ع( لباس و غذاى على )ع( (1 (2- على- علیه السّلام- فرمود: بدان که امام شما از دنیا به دو لباس کهنه اکتفا کرده و شدت گرسنگى خود را با دو قرص نان برطرف نموده و در طول سال گوشت نمىخورد مگر در عید قربان. و شما این کار را نمىتوانید بکنید پس مرا با ورع و اجتهاد کمک کنید.
مثل اینکه کسى مىگوید: اگر غذاى على بن ابى طالب- علیه السّلام- این گونه باشد پس از ضعف نمىتواند با پهلوانان مبارزه کند و با شجاعان مقابله نماید! به خدا سوگند! من در خیبر را با قدرت جسمانى و تحرک غذایى از جا نکندم. بلکه من به قوه ملکى و روحى که به نور پروردگارش روشن است تأیید شدم «1».
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نقد درست یعنی این : نقد سخنان دکتر عباسی درباره ی حکمت متعالیه
خاطره ای از شهدا در حسینیه دو کوهه به نقل از حاج سعید حدادیان
ماموریت وب2 سایت امام خامنه ای و وظیفه ی ما
سید دی آموزشی شیرپوینت 2007 به زبان فارسی ترجمه شده ی سی دی ترین
سلام
[عناوین آرشیوشده]