سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس خود را نشناسد، به غیر خود نادانتر باشد . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 86 خرداد 30 , ساعت 11:28 صبح

خلاصه ی این نوشته: شناخت من از دوم خردادی ها و انطباق رفتاری اونها با اسلام و راه خمینی که من می شناسم.

سال اول دبیرستان بودم، دبیرستان علامه طباطبائی، من با معدل نوزده و نود و یک صدم و با معدل کل نوزده و شصت و سه وارد دبیرستان شدم و چند جا مثل دبیرستان انرژی اتمی و دبیرستان های خیلی عالی امتحان دادم و اینجا قبول شدم.

بچه های خیلی از رئیس روسا توی مدرسه ی ما بودند. مهاجرانی و حجاریان و ... برادر زاده ها و پسر هاشون و ... کاری به این ندارم که من با افت تحصیلی شدیدی دیگه اونجا اون حسابی که همیشه معلم هام رو من داشتند رو نداشتم. من یه آدم عادی بودم که همه اصرار داشتند اسم باهوش رو روی من بچسبونن. در صورتی که من فقط وقتی علاقه داشتم می فهمیدم. مثلا یادم هست که وقتی رساله ی امام رو چند سال قبل از سن تکلیف بار ها و بار ها مرور می کردم. انقدری که اون کتاب که همینجوری هم ورق ورق شده بود بیشتر و بیشتر کهنه می شد. من با همون مطالعه ها و مرور اون مطالب هنوز که هنوزه به رساله ی تمام مراجع به دلیل شباهت اونها که مراجعه می کنم میبینم خیلی در بعضی مسائل مسلط هستم و به نسبت نیاز به فکر و درک و بخاطر سپاری از 15 سال پیش نداشتم.

اون وقت یعنی سال اول دبیرستان من بعد از سه سال علاقه ی زیادی به بسکتبال داشتم و با پسر مهاجرانی اونجا کمی دوست بودیم. اما از روی دوست های نزدیک اون اکیپ ها و مسائل و خاطراتی که اونها با هم در میان می گذاشتند، می تونستی بفهمی که چجور آدم هایی هستند. به هر حال اون موقع وقتی بود که دوره آقای هاشمی ریاست جمهوری شون رو به اتمام بود و وقت انتخابات بود. من و خانواده ام هم که نسبت به مسائل سیاسی قرن هاست که بی تفاوت نیستیم و بعدا می تونین خاطراتی رو در این زمینه بخونید، طبق معمول به تحقیق در مورد شخصیت ها و تاریخچه ی فکری کاندیداها و اینکه کدوم جناح و کدوم رادیو از کی دفاع می کنه و کدوم خطوط فکری برای کدوم فرد دارند سر و دست می شکنند پرداختیم و اوضاع رو طبق توان و وقت خودمون زیر ذره بین مطالعاتی مون بردیم.

همه چی خوب بود، ما فکر می کردیم که خب نظام که نظام اسلامی و مردم هم مسلمون، یک روحانی هم حتما هم مورد تائید نظام، هم تحصیل کرده و آشنا با اسلام و ادامه دهنده ی راه امام خمینی.

یه وقتی بعد از 8 سال این افکارم رو که خیلی بیشتر از این هاست و دلایلم رو روی کاغذ ریختم دیدم ما اشتباه نکردیم. به قول محمد حسین غروی: برام یه بار از قرآن می گفت و استدلالات ولایت فقیه، حضرت موسی از بهترین قومش و متقی ترین های رهبران قوم اش 72 نفر رو به طرف کوه طور برد و اونها اون خواهش و درخواست احمقانه رو کردند که میخواهیم خدا رو ببینیم!!!

ما انسانیم و هیچ دسترسی به غیب خدا نداریم. بندگان و ما انسان ها همه باید در ظرفی به اسم دنیا (با همین تعریفی که خودتون دارید از دنیا به اندازه ی تجربه ی تموم عمرتون) باید آزمایش بشیم.

نمی دونم بعد از این چند ساله این جماعت دوم خردادی که می تونستند نام خودشون رو به عنوان حافظ اسلام و دین خدا ثبت کنند یوهو چی شد که رفتند سراغ تبلیغات پوچ قوم یهود و بنی اسرائیل و گول خوردند !!! موج تفکراتی که ممکنه توی چند قدم ابتدایی کودک را از عاقبت حال خودش با خبر که نکنه هیچ، دستخوش سرمستی هم بشه که، بله، من از خدا و دستورات قرآن جلو زدم و از درک اونها با درک جدیدی رسیدم که باید آزادی غربی رو به مردم داد چون یه عده ی کمی از اونها که خیلی خوب پول دارند و تا گردن تو راحتی و رفاه فرو رفتند و یا واسه تجملات غرب و پوچ دارند دست و پا می زنند. اون دسته ای که از پول و ماشین و خونه و غیره همه چی دارند و هر لحظه به فکر این هستند که برند با دوست دخترشون شمال و ... یا از این بالاتر انقدر کار های حرام کردند که مرحله به مرحله که بالاتر می روند به پوچی می رسند و دیگه لذت های حرام کوچیک براشون لذت نداره و دنبال چیز های مست کننده تر هستند و دسته ی دومی هم هستند که غرق گرفتاری ها هستند و دلشون لک زده واسه گناه و لذت های دنیوی چنان طرفداری از بی حجابی و مجالس لهو و لهب می کنند و چنان با آب و تاب دنبال پارتی می گردند واسه وقت تلف کردن که فکر می کنی نکنه اینها توی توهم زندگی ابدی توی این دنیا فرو رفته اند و یادشون نیست که باید حساب و کتاب پس بدهند.

به هر حال از همون موج دوم خرداد که می تونست در تاریخ به نام خدمت ثبت بشه تبدیل به چیزی شد که زحماتشون به هدر بره و توی اذهان چیزی باقی نمونه.




لیست کل یادداشت های این وبلاگ