سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنهایی بهتر از همنشین بد است . همنشین درستکار، بهتر از تنهایی است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
دوشنبه 85 بهمن 2 , ساعت 11:30 عصر

یک نامه خواهم نوشت به معلم عزیزم آقای بروجردی، سعید:
سلام
یادش بخیر دورانی که تو در نماز جماعت، امام جماعت مان بودی.تو ای معلم، از جان خود سوزاندی و همانند شمعی به روح ما روشنایی بخشیدی. تو بودی که من را با کلام معصومین آشنا نمودی. تو بودی که مرا به درس، به ورزش، تشویق می کردی. از شما ها بود که من، من شدم. هر متعلمی چون یک انسان است، نقص هم دارد. اما من در کنار همچون، شماهایی، صابر طباطبائی شدم. با همه کاستی هایم، از خودم راضی ام. اما نه در پیشگاه خدا. چون در برابر او یک سرپیچی بسان کفران همه نعمت های اوست. حساب من و او جداست پس بگذریم !!!
دورانی که تو برایم پدری کردی، دورانی که هم معلم بودی و هم معلم تربیتی و هم معلم هنر و هم معلم خط و هم معلم دین و هم الگو. در کنار مدیر و ناظم و سیاست و روزنامه ها و در مدرسه علامه طباطبائی. آقای فتحی و آقای موسوی و آقایان دیگر. یادش بخیر که هیچ وقت روز های اول، از خاطر هیچ مردی که خاطره دارد، نمی رود و تو هم این را همیشه می گفتی و خود همین هم از خاطر من نمی رود. بار ها خواستم تا بیایم و دست بوسیت کنم، اما تقدیر نشد، من تنبلی نکردم. هر دوستی را که دیدم از من به تو نزدیک تر مانده خبر کردم، تا به دیدارت بیایم. اما نشد.
با خود می گویم شاید قرار است، زمانی ثمره زحمات خود را ببینی که میوه ای داده باشد. با خود می گویم تو نیز مانند مادر دوست داری که آخر و عاقبت یکی از بچه هایی که معلمشان بوده ای را، در اوج قله انسانیت ببینی. من به عنوان شاگردت، تمام هم و غمم همین است.تمام هم و غم شاگردانی چون من، که از نعم بی همانند
از صابر طباطبایی یزدی به سعید بروجردی.
دوم بهمن یکهزار و سیصد و هشتاد و پنج



لیست کل یادداشت های این وبلاگ