سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ناز خود بگذار و کبر از سر به در آر و گور خود را به یاد آر . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 85 دی 14 , ساعت 3:38 عصر

 خدا تو رو میبینه و می فهمه و ارج واسه کار هات قائله به مردم چی کار داری؟ که نمی فهمنت. درکت نمی کنن؟ به اون اصل کاری کار داشته باش.

به وبلاگم سر زدی؟ حداقل مثل داستان شازده کوچولو بخونش و فکر کن یه شخصیت داستانی بوده. تو که ??? صفحه رو ??? صفحه رو تو ?? دقیقه می خونی؟! ? صفحه عروض ما رو هم بخون. تو انگار همیشه با اونها (رمان ها) راحت تری تا واقعیتها (فرآن و ... حقیقت ها )؟!!! حالا می فهمم چرا امامان ما علیه السلام می گفتن اگر حرف های حقیقی که ما نزدیم بهتون بزنیم کافر میشین. اگر راجع به قضا و قدر حرف بزنیم. تجمل ندارین. خب جوابش معلومه چون تحمل نداریم. (مثال: همین جا.)

گوش میدیم و اگر هم بفهمیم? ثمرش اینه که سرمون رو تکون می دیم و تازه خیلی وارسته باشیم اشتباهمون رو قبول می کنیم و از فردا صبح برای جبرانش به قرآن و نماز مشغول میشیم.(که تازه نقطه سر خطیم) تازه اول کار هستیم

و

بدان که واسه شازده کوچولو این مهم نیست که فقط بخونیمش و دنبالش بریم و باهاش همسفر بشیم توی کره و سیارات. اون می خواد بهت بگه: ؛مسافر باش؛. اگر با ما هم همراه? نبودی یا بودی? برای اصل هدف خلقت فرقی نمی کنه. ما هم راضی هستیم به حکمت خدا. حکمت خدا اینه که ما بندگیش رو بکنیم.(حالا کنار همنشد جدا جدا) حالا جای درست رو نشونه گرفتیم? به هدق برسیم یا نه? نباید مهم باشه? قرآن میگه شما به وظیفتون عمل کنید و به خدا اعتماد و توکل کنید. و لحظه ای دوباره غافل نشید و بر نگردید سر پله اولتون و دوباره از دنیا تون بت بسازید. 

هر چند که شازده کوچولو دوست داره همه همسفرش باشن? و توی این مسیر خوش و خرم از لذتی که میبره دیگران رو هم سهیم کنه? اما? اما فهمیده که تنهایی خلق شده و تنها باید همسفر جاده های معرفت خدا باشه.

اما فهمیده که باید قدم اول این باشه که فقط خدا باشه و خودش. تا اینکه توی قدم های بعدی به قول حافظ

بفهمیم که: میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست 

     تو خود? حجاب خودی? حافظ از میان برخیز

 آیا موفق میشه یا نه و یه روزی خلبان واسش میفرستن? توی یه دشت بزرگی? که کشفش کنه و به گوهر طلایی و با ارزش وجودش، پی ببره یا نه؟ واسش مهم نیست !!! و باید مهم این باشه (هم واسه تو هم واسه اوون) که خدا تو رو میبینه و می فهمه و ارج واسه کار هات و ارزش هات قائله.

شبی چهل و پنج دقیقه ای هم ما رو بخونی راضی هستیم. (چه رمان ما رو چه کتاب خدا رو)

این چیزی که نوشتی? میتونه شعر یه موسیقی باشه. مثلا سبک راک. از نوع نا امیدی و ترس و وحشت. دنیای مادی و بدون وجود خدا است، که فقط از خدا، اسم خدا هست و اعمال رو هیچ "آزاده ای" نمی تونه با دین و مذهب تطبیق بده.
تو به خدا و حرف زدن با اون احتیاج داری. هر چند که فقط مهندس صفری نیست که احتیاج داره به نماز و راز و نیا
ز داره. همه. فطرت همه ما نیاز داره که تازه بجز 17 رکعت اجباری? و 30 روز روزه گرفتن، ماه رمضون،( واجب? تکلیف? حتی خشک ) و -هر چی که می خواین اسمشو بذارین- از روی عادت و هر چند ابتدائشه? به درد نخور. اما یه وقتایی ماها، حتی نیاز داریم که نیمه های شب هم پاشیم و وضو بگیریم و حتی از خوابمون هم بزنیم. (چقدر بهت گفتم و گوش ندادی. باز هم میگم. ماز شب حتی یه رکعت!!!) و اون رو ستایش کنیم (واسه نماز صبح پاشدن که حرجی نیست) که تشکر کنیم که آرامش رو در زندگی مون دمیده. مثل معشوقه که حاضری دل شب از پشت تلفن? فقط واسه اینکه دلش گرفته? ساعت ها به چرت و پرت هاش گوش بدی? (جایگزین کن) بعدش می فهمی که همه گذشتت رو با کارهات تباه کردی. بعدا می فهمی که عمرت رو داشتی هدر میدادی در غفلت. البته انسان همش نسبت به عالم حضور در غفلته اما ....

تنزیهش کنیم. کنار اون کسی رو قرار ندیم. اسم کس دیگه ای رونیاریم. فقط بگیم به نام خدا. یه وقت نگیم به نام خدا و فلان بن فلان !!! به ما اجازه داده در محضر بلندش پامون رو دراز کنیم زندگی کنیم. آزادیم. به ما اجازه داده گناه کنیم و به اندازه کافی با غفلت های کوچیکمون فراموشش کردیم. دیگه بسه. اما اونه که عاشق ترین عاشق هاس و عاشقیه که اجازه داده کناراون عاشق کسی دیگر باشیم و ....


به قول امام عالم و دنیا محضر خداست. در محضر خدا معصیت نکنیم. کدوم معصیت. گناهای کبیره؟ نه بزرگترین گناه انکار کردن خداست با بی توجهی هامون با اهمیت دادن بیشتر به مادیات به جای اون. به تلویزیون بجای عبادت. به اینترنت به جای دعا. به وبلاگ هامون بجای مفاتیح و نماز و روزه های مستحبی. تازه اون موقع که همه کار های به اصطلاح صواب مفاتیح و خواندن نهج البلاغه مولی الموحدین می فهمیم و کلام خدا که قطره قطره می فهمیش بهت لذتی می ده که حاضری در دم جان بدی. مثل حمام که از وصف پرهیزگاران در محضر علی علیه آلاف التحیه و اثنا جان داد و در دم جان داد. چقدر زر زدم.

اشکال ما اینه که می خونیم? و فقط سرمون رو تکون می دیم و کف و سوت می کشیم که چه جمله های زیبایی؟! تازه اگه انقدر بفهمیم. اهل عمل هستیم؟

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ